روایت احمدشریف پور شیرازی از آن‌شب ِ عزیز

از همون شب تا دیشب مترصد بودم که ببینم خیال کردم؟ توهم زدم؟ خودم رو بازی دادم؟ آرزویم را دیدم؟ یا و هزار یای دیگر.

دیشب آمد. داشتم با خانم دکتری جدل می‌کردم سر ِ ترجمه‌های شاملو که دیدم‌اش؛ اما نشناختم‌اش

بعدش گفت دو تا کتاب زیر صد صفحه پیشنهاد بده!

نگاهی به هیکل‌اش کردم و زدم به شونه‌اش و گفتم: ماشالله نمیاد همچین لاغرخوان باشی!

قهقهه زدیم و چهار کتاب پیشنهاد دادم:

دکتر نون و باغ اناری و آبی‌تر از گناه و اژدهاکشان.

کد داد که شناخته یوسف علیخانی ام. این‌جور وقت‌ها مورمورم می‌شود

القصه دکتر نون و باغ اناری را انتخاب کرد و آمد پای صندوق.

بعد تبلت‌اش را نشانم داد و شوکه شدم

پس آن‌شب خیال نکرده‌ بودم

روایت احمدشریف پور شیرازی از آن‌شب ِ عزیز را در سایت‌اش یا سایت‌ نشر آموت بخوانید.

 

https://www.instagram.com/p/Bs-B9bTh41b/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=gdywxacpb7ov

برچسب ها:

سایت فروش

آموت در آپارات

آموت در شبکه های اجتماعی

 

دانلود کتابنامه آموت

کتابفروشی آموت

 

تمامی حقوق مطالب محفوظ است 2023© طراحی شده بوسیله کتابدار

جستجو