آمیتاو گوش، نویسنده رمان «امواج گرسنه»/ ترجمهی «ناهیده هاشمی»
امین زاهدیمطلق (روزنامه بهار): «برای من، ادبیات وسیلهای برای ساختن پلهایی برای ارتباط است». این را «آمیتاو گوش» نویسنده هندیالاصل رمان «امواج گرسنه» میگوید؛ نویسندهای که این روزها رمانش با ترجمه «ناهیده هاشمی» در 590 صفحه بهوسیله نشر آموت به بازار کتاب آمده است.
این نویسنده پستمدرن معتقد است باید از ادبیات برای ایجاد دوستی استفاده کرد و خودش ضمن نشان دادن تضاد انسانها، ضمیر پاک مردم را نشان میدهد که در سختترین شرایط آماده عشقورزی و محبتاند. «آمیتاو گوش» در کلکته و بنگال بزرگ شده و اکنون با همسر نویسندهاش «دبورا» و دختر و پسرش (لیلی و ناین) زندگی میکند. نویسنده «امواج گرسنه» شش ماه از سال را در بروکلین نیویورک میگذراند و باقی سال را در شهری دورافتاده و آرام و مناسب نویسندگی به نام گوا در غرب هند.
پدرش -که زندگینامهنویس افراد مشهوری بوده- در بچگی برایش داستانهای سرگرمکننده میگفته که بسیار برای او لذتبخش بودهاند. زندگی عادی «گوش» به عنوان یک نویسنده نیز همانند ماجراهای پرخطر و هیجانانگیز کتابش جالب و سرگرمکننده است؛ ماجراهایی مخاطرهآمیز همچون جنگها، هیجانانگیز همچون سفرهای دور و دراز کشتیها و جذاب همچون کشف سرزمینهای تازه.
او هنوز هم مانند جوانیهایش به کتابهای حجیم و قطور علاقه دارد. علاقهاش به قایقرانی، در نوشتن کتابهایش به او کمک کرده است. خودش میگوید: «هنگامی که در یک کشتی بادبانی قرن نوزدهمی بودم، دریافتم که زبان چقدر اهمیت دارد. هر بخش کشتی برای خودش اسم بهخصوصی دارد. هر کشتی گویی یک فرهنگ لغت متحرک است.»
«آمیتاو گوش» اگرچه ساکن آمریکا است، اما هنوز کشورش را میستاید. او درباره وطنش میگوید: «من به هر جهت عاشق هند هستم، آنجا خانه من است و هوایی است که در آن نفس میکشم. من یک هندی واقعی هستم.»
او در این گفتوگوی کوتاه به سوالهایی پاسخ داده که مستقیما درباره امواج گرسنه از او پرسیده شده.
پس از کار کردن روی اثری حماسی مانند «قصر شیشهای» (نام کتاب دیگری از همین نویسنده) که شامل نواحی وسیعی از آسیای جنوبی در طول چندین دهه میشود، آیا پرداختن به داستانی درباره منطقه کوچک «سانداربانس» بنگال کمی محدودکننده نبود؟
گوش: «امواج گرسنه» هم به صورت حماسی نوشته شده. حیات وحش پهناور ساندربانس ابدا محدودکننده نیست.
چرا ساندربانس را انتخاب کردید؟ این سوژه چندان معمول نیست؛ جاهایی مانند «رانگون» یا «راتناگیری» که در کتاب قصر شیشهای ظاهر شدند، هم همینطورند. چه چیزی موجب این کشش به جاهای غیرمعمول میشود؟ این ایدهها از کجا سرچشمه میگیرند؟
گوش: من اغلب به مکانهایی کشیده شدهام و نظرم را جلب کرده است که کمتر به آنجا پا گذاشته شده. مکانهای عادی و معمولی هم توجهم را جلب نمیکنند.
نوشتن رمانی غیرتخیلی در قالبی کاملا داستانی باید زمینههای تحقیقی فراوانی داشته باشد، آیا این زمینهها شامل سفرهای متعدد به سانداربانس هم میشود؟
گوش: البته همینطور است. من برای نوشتن این کار، زمان زیادی را در سانداربانس گذراندم.
پیام پنهان شما چیست؟ چطور میتوان تعادلی میان نیازهای انسان با طبیعت برقرار کرد؟ آن طور که از داستان برمیآید، آشکارا مردم محروم این ناحیه بسیار فقیرند، از طرف دیگر وجود آنها در جنگل تهدیدی جدی برای حیات وحش در هند است.
گوش: تمام هدفم این است که مردم متوجه اهمیت این اوضاع وخیم شوند. منظورم مردم فقیر منطقه بنگال و جنگلها و حیات وحش آن است، که هر دو در خطرند.
آیا کتاب به زبان بنگالی یعنی زبان اصلی ساکنان سانداربانس هم ترجمه شده است؟ امکانش هست از واکنش آنها هم باخبر شویم؟
گوش: بله، کتاب در حال ترجمه شدن به زبان بنگالی است.
گروه اندک نویسندگان هندی که به زبان انگلیسی مینویسند، رفتهرفته خوانندگان را در سراسر دنیا با هندوستان واقعی آشنا میکنند؛ آداب و رسوم، زبان و به طور کلی جغرافیای هند. و هنوز این شاخصه عمومی در آثار این نویسندگان وجود دارد که از اروپاییان هندیتبار به عنوان شخصیتهای اصلی داستانهایشان استفاده میکنند که به هندوستان برمیگردند و کارهای گوناگونی در ضمن جستوجو برای یافتن رگ و ریشه و اصل و نسبشان انجام میدهند. امکان دارد «پایا» (نام شخصیت اصلی داستان) در کتاب امواج گرسنه نمونه چنین فردی از یک جامعه هندی باشد؟
گوش: پایا یک آمریکایی به تمام معنا است. زنان هندی زیادی هستند که به جانورشناسی و زیستشناسی دریایی علاقه دارند. در واقع، او هم یکی از همین زنان است.
هرچند زندگی مردمی که از محل سکونتشان رانده شدهاند، موضوع جدیدی در آثار شما نیست، اما شما در این کتاب (امواج گرسنه) مشکلات این افراد را به گونهای کاملا متفاوت نشان دادهاید. همچنین زبان محلی و بنگالی که در سراسر متن با فونت خمیده (ایتالیک) نوشته شده بسیار دلنشین است.
گوش: متشکرم.