اشاره: اما دون اهو نويسنده 42 ساله با تابعيت دوگانه ايرلندي ـ كانادايي است. او از دانشگاه كمبريج، مدرك دكتراي زبان انگليسي دارد. رمان معروف اين نويسنده به نام «اتاق» در سال 2010 نامزد مرحله نهايي جايزه بوكر شد كه البته رقابت را به رماني از هووارد جاكوبسن واگذار كرد. اين كتاب همچنين نامزد جايزه معتبر اورنج هم شده است. همانطور كه در متن مصاحبه زير اشاره شده، اما دون اهو ر، مان خود را با الهام از يك حادثه هولناك كه براي زني به نام اليزابت فريتزل رخ داده، نوشته است.
اليزابت فريتزل يك زن 42 ساله است كه در سال 2008 به پليس اتريش گفت كه مدت 24 سال در زيرزمين خانه پدرياش و توسط پدرش حبس شده است! اين كتاب توسط نشر آموت در ايران به تازگي منتشر شده است.
از اين كه رمان «اتاق» شما نامزد مرحله نهايي جايزه «بوكر» شد، چه احساسي داشتيد؟
آن روز يك روزنامهنگار از من پرسيد: «آيا يك جورهايي آرزوي اين را داريد كه برنده جايزه بوكر نشويد؟ آيا از موفقيت ميترسيد؟» خيلي ببخشيد، ولي من از خدايم بود كه برنده شوم. شايد به اين دليل كه من در دنياي جايزههاي بزرگ يك تازه واردم و به همين خاطر ديدگاهم در مورد نامزد جايزهاي بزرگ شدن، مثل ديدگاه بچه مدرسهايهاست.
البته شما در زمينه داستاننويسي آدم تازهكاري نيستيد. اولين كتابتان سال 1994 منتشر شد.
و همين باعث ميشود خيلي خوشحال باشم از اين كه اسمم ناگهان در فهرست نهايي يك جايزه بزرگ آورده شود.
منبع الهام شما براي نوشتن رمان «اتاق» حبس شدن «اليزابت فريتزل» توسط پدرش بوده، ولي موضوع رمان شما مستقيما در ارتباط با اين موضوع نيست، درست است؟
نه. البته من ناراحتم از اين كه اين قضيه اليزابت فريتزل چقدر مباحثاتي را كه در مورد اين كتاب انجام گرفته، تحتتأثير قرار داده است. شايد من سادهلوحانه فكر كردم كه بايد صادقانه بگويم كه قضيه فريتزل به جاي موضوعات ديگر، به طور اتفاقي ايده نوشتن اين رمان را در ذهن من كاشت. عمل كاملا رياكارانه بود اگر ادعا ميكردم كه ايده نوشتن اين رمان كاملا از آن خودم بوده است. متأسفانه، جذابيت و گيرايي قضيه هولناكي چون قضيه فريتزل باعث ميشود كه صحبت كردن در مورد آن راحتتر باشد تا مطرح كردن آن در يك اثر ادبي. نكته جالب اين است كه من در گذشته درباره آدمهاي واقعي اغلب از نزديك مطلب نوشتهام، ولي هيچكس اهميتي به آن نوشتهها نداد. در اين مورد، من رماني نوشتهام كه ارتباطش با آدمهاي واقعي در غيرمستقيمترين شكل ممكن قرار دارد. با اين حال، مردم از من سؤالهايي ميپرسند، مثلا ميگويند آيا من با اليزابت فريتزل مصاحبه كردهام؟!
من از خدايم بود كه كتاب «اتاق» برنده بوكر شود؛ شايد به اين دليل كه من در دنياي جايزههاي بزرگ يك تازه واردم و به همين خاطر ديدگاهم در مورد نامزد جايزهاي بزرگ شدن، مثل ديدگاه بچه مدرسهايهاست
آيا نگران بوديد از اين كه رمان شما همزمان با كتاب خاطرات «ناتاشا كمپوش» كه موضوع آن حبسشدن بوده، منتشر ميشود؟
از اين جور اتفاقات تصادفي به هر حال رخ ميدهند. ولي بهنظرم رمان «اتاق» يك جور تجربه ادبي كاملا متفاوت را ارائه ميكند. يك كتاب خاطرات هميشه موفقترين شيوه روايت يك وضعيت است، ولي رمان به جاهاي مختلف ميرود. تنها تبليغات مربوط به كتاب من كه باعث نفرتام هم شده، دو مقالهاي است كه نويسندگانشان ادعا كردهاند از نظر اخلاقي كار پستي است كه چنين رماني بنويسي كه درهرحال با يك اتفاق واقعي سر و كار دارد. من در برابر اين اتهام بهشدت از خودم دفاع ميكنم. اغلب نويسندگان ميگويند كه داستان ماحصل دنياي واقعي است، ولي در عين حال يك اثر تخيلي است؛ جدا كردن اين دو عنصر از هم كار سختي است. ولي اين طرز تفكر كه يك سري موضوعات آنقدر رذيلانه هستند كه ما هرگز نبايد با ادبيات به آنها بپردازيم، فكر بيمعنياي است. آيا ما حاضريم شعرها و داستانهايي را كه درباره يك سري حوادث تاريخي نوشته شدهاند، پاك كنيم؟ اگر اين كار را بكنيم بچههاي نسلهاي بعدي ديگر چيزي در مورد اين اتفاقات تاريخي نميشنوند و همه چيز به فراموشي سپرده ميشود. من از هر جهت اين حق را دارم كه درباره چنين وضعيتي يك رمان بنويسم و به طور يقين اين رمان دقيقا براساس زندگي كسي نوشته نشده، بنابراين من براي نوشتن اين رمان پايبند هيچ يك از التزامات يك بيوگرافي نويس نبودهام.
رمان اتاق را يك پسر بچه 5 ساله روايت ميكند. آيا وقتي داشتيد اين رمان را مينوشتيد به راويان كودك كه پيش از اين در دنياي ادبيات سابقه داشتهاند، نظر داشتيد؟
صد درصد! موقع نوشتن اين رمان، دو كتاب The Go-Between نوشته «ال. پي. هارتلي» و پدي كلاركها نوشته «رادي دوييل» را مدنظر داشتم. اين دو كتاب از اين جهت برايم آثار برجستهاي هستند كه در آنها لحظات دردناكي نشان داده ميشود كه طي آنها خواننده متوجه ميشود اتفاقي دارد در بين آدم بزرگها رخ ميدهد كه بچهها از آن سر در نميآورند، هرچند البته بچهها متوجه فقدان يك سري چيزها ميشوند. البته بچهها از كارهاي بزرگترها سر در نميآورند و همين باعث ميشود كه دچار دردسر بشوند.
اين كه سبك نويسندگيتان را در شخصيت يك بچه قرار داديد، چقدر برايتان چالش برانگيز بوده است؟
شما ميدانيد كه به طور كلي دو نوع بازيگر وجود دارد: يكي نوع «دنيرواياش» است كه هميشه دنيرو است و يكي هم نوع «دانيل دِي ـ لوئيسياش» كه خودش را به طرز ترسناكي دگرگون ميكند. خب، من هم هدفم اين است كه يك جور نويسنده دانيل دي ـ لوئيسي باشم. من يك سبك ثابت و مشخصي ندارم. شما با خواندن يك خط از داستاني كه كورمك مككارتي نوشته، بلافاصله ميفهميد كه آن را كورمك مككارتي نوشته و اين البته نشاندهنده قدرت نويسنده است، ولي ميخواهم يك جور نويسنده ديگر باشم. دوست دارم مردم رمان اتاق را بخوانند و متوجه نشوند كه اما دون اهو آن را نوشته است.
ولي آيا كار خيلي سختي نيست كه خودتان را در ذهن يك كودك قرار بدهيد؟
اين كار نيازمند داشتن كلي تمركز است، چون تناقض كار در اين است كه ما كودكيمان را به ياد نميآوريم. البته تكههايي از خاطرات كودكي را به ياد ميآوريم، ولي به وضعيت ذهنيمان در كودكي نميتوانيم دسترسي پيدا كنيم. حتي اگر هم خاطرات كودكي داشته باشيم، معمولا آنها را از ديد آدم بزرگها ميبينيم. كودكان از تبار متفاوتي هستند.
نييو استيت من / مترجم: فرشيد عطايي
* روزنامه «جامجم» شنبه 26 آذر 90 صفحه 8