«آدمیزاد طبیعت و سرنوشت را مقصر هر چیزی میداند، در حالی که سرنوشت هرکس چیزی نیست جز انعکاسی از شخصیت، احساسات، اشتباهات و ضعفهای او.»
«آدمیزاد طبیعت و سرنوشت را مقصر هر چیزی میداند، در حالی که سرنوشت هرکس چیزی نیست جز انعکاسی از شخصیت، احساسات، اشتباهات و ضعفهای او.»
آنجا در آن گوشهی واقعاً دورافتاده میتوانست آزادانه بگردد، هرچه میخواهد جمع کند، کلمات را بخواند و در مورد حیاتوحش مطالعه کند، اینکه منتظر شنیدن صدای کسی نباشد، نوعی رهایی بود و یک قدرت.
شادی اندوهِ روگشادهٔ شماست.
و همان چاه که خندهی شما از آن بر میآید،
بسا که با اشکهای شما پر میشد.
و جز این چگونه میتواند بود؟
هر چه اندوه ژرفتر در وجودتان فرو شود،
شادی شما بیش خواهد بود.
تو باید به گذشته احترام بگذاری. هرگز نباید گذشته را فراموش کنی؛ ولی نمیتوانی در گذشته زندگی کنی.
موضوع این است که ما هرگز نمیتوانیم کسی را درک کنیم مگر بتوانیم جای او باشیم و حتی در آن صورت هم احتمالاً این کار غیر ممکن خواهد بود.
چه احتیاجی به حرف زدن است وقتی کلمات در کش و قوس بیدار شدن هستند و به موقع در قلب میجوشند و بر لب ها جاری میشوند!
بعضی از داستانها به شما کمک میکنند تا خوشبختی و حقیقت را پیدا کنید. بعضی داستانها به شما یاد میدهند که یک اشتباه را دوبار تکرار نکنید.