فرهیختگان/مرضیه سبزعلیان: «شوهر عزیز من» سومین رمان سهگانه «فریبا کلهر» بعد از شروع یک زن و پایان یک مرد است که نشر آموت این رمان را در سال گذشته منتشر کرد و توانست در نمایشگاه کتاب امسال به چاپ دوم برساند.
این روزها چاپ سوم این کتاب منتشر شده و در روزهای اخیر جزو کتابهای پرفروش حوزه ادبیات به حساب میآید. نحوه دادن اطلاعات در «شوهر عزیز من» خوب و ضرباهنگها تند و بهموقع است. «شوهر عزیز من» با روایتی خطی، ساده و به دور از بازیهای فرمی، وقایع دهه شصت را از منظر سیما، زنی که در آن برهه جذب فعالیتهای حزبی و گروهی شده است روایت میکند. مهمترین ضعف «شوهر عزیز من» را میتوان در ساختار داستانی و ناتوانی نویسنده در نشانهگذاری برای خواننده جستوجو کرد. عقیم ماندن نشانهها و کلیدها منجر به عدم گرهگشایی در متن میشود.
عنوان کتاب از یکسو و از سوی دیگر اشاره به دیدن خواب مهندس سین و سپس در همان صفحههای ابتدایی کتاب (ص۳) که مخاطب با ضرباهنگ تند به خاطر ترور شوهر عزیز میخکوب میشود، نویسنده را تا انتهای کتاب به دنبال سوالهایی از این دست که مهندس سین چه کسی است؟ و اصلا چرا تا این اندازه در زندگی سیما نقش مهمی دارد؟ و اینکه شوهر عزیز چه ویژگیهای رفتاری دارد و اصلا چرا ترور شد؟ میکشاند بیآنکه در پایان متن به این سوالها جواب داده شود. نکته دیگر وجود و حضور تعداد زیاد شخصیتها در رمان است که هر چند تصویر تمام این آدمها البته غیر از زریان اطلس و مردی که ون سبزرنگ دارد، به تدریج و در فصلهای مختلف تکمیل میشود اما این تکامل هرگز به شخصیتپردازی ای که در خدمت متن و گرهگشایی باشد، ختم نمیشود و نمیتوانند با طرح اصلی داستان که همان شلیک به شوهر عزیز و دیدن خواب مهندس سین است، همسو شوند. به واقع حضور شخصیتهایی ناکارآمد و چیدمان اتفاقات باربط و بیربط به خط اصلی رمان، موجب کمرنگ شدن و حتی گم شدن طرح اصلی رمان میشود. از سوی دیگر ایجاد فضاهای وهمآلودی که نویسنده با توصیف آنها سعی در ایجاد تعلیق داستانی دارد هر چند تا حدی موجب تعلیق میشود و خواننده را با کتاب همراه میکند اما زمانی که این فضای وهمآلود با رویداد تصادف توام میشود (مثال؛ رویدادهای داستانی در فصلهای پنج، شش و هشت) و از طرفی بسیاری از این تعلیقها به معما تبدیل میشوند، دیگر هیچ کمکی به پیشبرد طرح اصلی داستان نمیکنند و شاید تنها کارکردشان را بتوان نگهداشتن مخاطب و پر کردن حجم صفحههای کتاب تعبیر کرد. «شوهر عزیز من» در همان فصل یک، با نثری روان و زبانی گیرا و البته با ضرباهنگ تندی که در سطرهای پایانی فصل اول دارد (چقدر واضح است دستهایش وقتی از زیر کاپشن خاکگرفتهاش چیزی بیرون میآورد که اسمش اسلحه است و شلیک میکند به کسی که شوهر عزیز من است. ص۸) مخاطب را یقه کرده و مجبورش میکند تقریبا یک نفس تا صفحه ۳۲۰ پیش برود. هر چند در انتها جواب بسیاری از سوالاتش را نمیگیرد. مهمترین ویژگی قوت کتاب را شاید بتوان زبان گیرا و آمیخته به طنز نویسنده دانست. کلهر را تا همین یکسال پیش بهعنوان نویسنده حوزه کودک و نوجوان میشناختیم. احتمالا به همین دلیل هنوز ذهن نویسنده آنقدر با نوشتن در حوزه کودک عجین است که گاهی زبانش به زبانی برای مخاطب رده سنی کودک و نوجوان نزدیک میشود. مانند (ته این خیابان غولی به پشت خوابیده... غوله خیلی اهل زرق و برق است. ص۴۷) یا خطاب کردن زن، مرد و پیرمرد، به زبانی کودکانه (زنه، مرده، پیرمرده) که در جایجای کتاب به چشم میخورد. اما با وجود این ضعفها، آنقدر زبان کلی متن دلنشین و روان است که این ضعفهای کوچک زبانی در آن گم میشود. شوهر عزیز من هر چند تصاویر جانداری از آدمها و فضاها در ذهن مخاطب ترسیم میکند اما در بیشتر مواقع راوی به پرگویی دچار است و به جای نشاندادن تصاویر و موقعیتها آنها را شرح میدهد. اما این ضعف جایی بیشتر توی چشم میزند که نویسنده مخاطب تیزهوش امروز را دستکم میگیرد و در جایجای کتاب مجبور میشود پشتبند توصیف که نه توضیحش از رویداد داستانی، خواننده را بیواسطه مخاطب قرار میدهد و با جمله «میخواهم بگویم...» که در کتاب زیاد تکرار میشود شرح ماجرا را بسط میدهد تا به گمان خود به فهم مخاطب کمک کرده باشد.