سامگيس زندي (مترجم رمان اندوه بلژيك): رمانی که در مدت کوتاهی برای نویسنده موفقیت بین المللی به بار آورد با یک انگیزه احساسی خلق شده بود، هوگو کلاوس میگوید:" میخواستم طی داستانی برای دو پسرم تعریف کنم زندگی فلاندریها در سالهای پیش از شروع جنگ، هنگام جنگ و پس از پایان جنگ چگونه بود تا بدانند بعضی از دیوانگی های پدرشان از کجا آب میخورد."
بنابراین اندوه بلژیک از سایر رمانهای کلاوس حجیم تر شد و او زمان طولانیتری را صرف نوشتن آن کرد، حدود 7 سال. میگوید:" من این رمان را با احساسی متفاوتی نوشته ام، موقع نوشتنش بیشتر از سایر رمانهایم در آن غرق شده بودم. میخواستم نشان دهم در آن سالها مردم چطور فکر می کردند، تفکرهایی که اکنون از بین رفته است." طرز تفکرهایی که همدستیهای بی شمار فلاندریها را با نازیهای اشغالگر توجیه می کند. برخی از منتقدان بر او خرده گرفته اند که همدستی فلاندریها با آلمانیها را با ملایمت زیادی روایت کرده است. او پاسخ داده: "پس باید تکرار میکردم، هیتلر آدم شروری بود؟ این طرز برخورد بیشتر به درد روزنامه نگارها میخورد. آنها باید شرارت را تجزیه تحلیل کنند و در کلاس درس برای شاگردها تعریفش کنند. گذشته از آن فلاندریها هیچ آزار و اذیتی به یهودیها نرسانده بودند. بیشترشان در عمرشان یک یهودی هم ندیده بودند."
آنچه بیش از هر چیزی این رمان را پس از انتشار مورد ستایش قرار داد صراحتی بود که همدستی فلاندریها را با نازیهای اشغالگر حکایت میکرد. پدر شخص اول داستان مردی است طرفدار آلمانیها و پاتوقش کافه ای که در زمان اشغال بلژیک محل گردهم آیی فاشیستها و نیمه فاشیستهای فلاندری شده بود. شخص اول رمان، نوجوانی یازده ساله که شاهد و راوی وقایع است. او به یک سازمان فاشیستی ملحق میشود و در تعطیلا ت تابستانی برای شرکت در اردوی جوانان نازی به آلمان میرود. مادرش منشی و معشوقه یک افسر عالیرتبه آلمانی میشود.
کلاوس میگوید:
" وقتی آلمانیها کشورمان را اشغال کردند ما آن روز را جشن گرفتیم. در کورتریک ما باید با نیروهای فرانسوی، انگلیسی، مراکشی سروکله می زدیم. یک مشت آدم لات و لوت و تبهکار. روز و شب مست و پاتیل، به زنها بی حرمتی می کردند ، دله دزد بودند. نان می خریدند بدون دادن پول از دکان نانوایی در می رفتند.. ورود آلمانیها به چشم یک پسر یازده ساله زیبا مینمود. و رفتار بلژیکیها هم دست کمی از یک پسر یازده ساله نداشت. وقتی آلمانیها گفتند ما دو کشور برادر هستیم فلاندریها با خود گفتند: بدتر از فرانسویها که نیستند. آلمانیها با نیرنگ، احساسات آنها را به بازی گرفتند. فراموش نکنید که بلژیک قرنها تحت سلطه بوده است. اطریش، اسپانیا، فرانسه فلاندریها را سالیان درازی مشت و مال داده اند.آنها یاد گرفته اند به کمک ساده دلیهایشان همه چیز را راست و ریس کنند، با تکیه بر کاتولیسم برای هر چیزی راه حلی پیدا میکنند. آنها خودشان را ملتی میدانند که هرگز نمیگویند: نگاه کن من اینجا هستم، این منم که اینجا ایستاده ام. این رفتار مخصوص هلندیهاست. به نظر من تحجر خاموش فلاندریها ضرری ندارد، روشی ست برای سپری کردن زندگی."
برای کلاوس نشان دادن این روحیه مهمتر از اشاره به جنایتهای آلمانیهاست چرا که خود آلمانیها هم سنگینی آن را روی وجدانشان احساس می کنند. اگر چه همدستی فلاندریها با آلمانیها از بنیادی ترین عناصر داستان است اما تحول شخصیت درونی راوی یازده ساله، کنشها و واکنشهای احساسیاش در زمان اقامت در مدرسه صومعه و بعدها در میان جمع خانواده نیز از عناصر مهم آن است. او میگوید: " به نظر عده ای از خوانندهها، این رمان یک مرور تاریخی است اما هدف من نشان دادن جنگ از چشم یک پسر یازده ساله بود، و بزرگترهایی که به سیاست علاقه ای نداشتند. مردمی که هر چیزی را تحمل میکردند، راهبه های سرخورده، کشیشهای غمگین."
وقتی این رمان به زبانهای مختلف ترجمه شد، عدهای از مردم تازه از حوادثی آگاه شدند که به هر دلیلی تا آن زمان از شنیدنش غافل مانده بودند. خیلی از هلندیها برای اولین بار میشنیدند که وحشت فلاندریها از حملهٔ کمونیستهای شوروی و نفرتشان از نفوذ فرانسه سبب همدستی آنها با آلمانیهای اشغالگر شده بود. در انگلستان و فرانسه که این رمان در سری آثار کلاسیکشان جای گرفته دیدگاه سیاسی موجود در آن مورد بحثهای داغ زیادی قرار گرفته است. هوگو کلاوس در پاسخ به این واکنشها میگوید:
"واکنش فرانسویها به این رمان طوری بود انگار تازه با بلژیکیها آشنا شدهاند: آه چه جالب! ما هرگز نمی دانستیم بین مردم بلژیک چنین شکافهایی بود. مثل اینکه همدستی با نازیها در انحصار خود فرانسویها بود."
وقتی گفته میشود، اما نویسندهها به حد کافی بر علیه فاشیسم نوشته اند. پاسخ میدهد: " آه بله، حتی نویسنده های نه چندان سطح بالا هم به آن پرداخته اند. اما اگر آنها اول هیتلر درون خودشان را شناسایی نکنند، من آنها را جدی نمی گیرم و به عنوان یک نویسنده واقعی رویشان حساب نمی کنم."
به گفتهٔ کلاوس رسالت و هدف این رمان که برای پسرهایش نوشته شده، ساختار رمان را تعیین کرده است، او می گوید، " تقریبأ در باره همهٔ اعضای خانواده صحبت شده است، خواننده باید سعی کند تک تکشان را به خاطر بسپارد." عدهای از خوانندهها درست از همین مورد انتقاد کرده اند، که سبب گیجیشان شده است. کلاوس میگوید: "پدر من بزرگترین فرزند خانوادهای با شانزده بچه بود، مادرم عضو خانواده ای با دوازده بچه. همه برادر خواهر ها ازدواج کردنده بودند. پنجاه و شش بچه نسل بعدی خانواده را تشکیل میداد، که این بچه ها هم ازدواج کرده بودند." در این رمان همهٔ اعضای خانواده وارد صحنه نمیشوند، اما کلاوس سعی اش را میکند که شخصیتهای داستان برای بچه هایش قابل شناسایی باشند. او میگوید:" از این نظر کتاب تا حدی به هم ریخته است. اما لازم نیست شخصیتهای یک رمان همیشه به شکلی روانشناسی شوند که از آنها یک شخصیت فراموش نشدنی ساخته شود. آنها باید وارد رمان شوند و خارج شوند. در دنیای واقعی هم همینطور است."
کلاوس اظهار میکند، این درست چیزی است که با حساسیتهای مردم این روزگار سازگار است. میگوید: "لازم نیست یک رمان روی یک خط اصلی و معین سیر کند. مردم هم امروزه بیشتر از سابق واکنشهای نامنسجم نشان میدهند. طرز فکر و احساساتشان با قدیم فرق کرده است." برای کلاوس مهم نیست منتقدین چه می گویند." اگر یک رمان با استانداردهای معین ادبیات بد و ادبیات خوب سنجیده شود، بیشتر رمانهای بزرگ در هیچ یک از این دو گروه نخواهد گنجید."
در اغلب رمانهای کلاوس برخی از عناصر بارها تکرار میشوند او توضیح میدهد: "گفته شده است من همیشه در جستجوی شفافیت هستم. احساسهای جنسی ، کلیسا، خانواده، زور و فشارهای مقامات. و اینکه همیشه در حال فرار کردن از دست این عناصرم. خب، اینها چیزهایی هستند که در زندگی روزمره یا خاطرات مدام با آنها روبرو میشوم. که ابداً مایهٔ ناراحتی من نیستند، راستش را بخواهید دنیای من در جای دیگری است. چه جور دنیایی هنوز دارم دنبالش میگردم. اگر پیدایش کرده بودم، دست از هر کاری می کشیدم و فقط استراحت میکردم، چرا باید برای نوشتن رمان به زحمت میافتادم؟
وقتی از او میپرسند پسرهایت چه عکس العملی به این رمان نشان دادهاند. او پاسخ میدهد: نمیدانم یکیشان بیست و هشت ساله است، دومی هجده ساله. حتی نمیدانم آن را خوانده اند یا نه. هرگز با آنها راجع به رمان صحبت نکردهام."
چند سال پس از انتشار اندوه بلژیک منتقدین آن را نقطه اوج و اختتام فعالیت ادبی کلاوس تلقی کردند و اینکه او همهٔ ایده ها و موضوعهای گردآوری شده طی سی وپنج سال را در آن گنجانده است. کلاوس این را انکار کرده بود. "این رمان یکی از سری رمانهایی بود که میخواستم منتشر کنم اما از نظر مالی امکان عملی کردنش میسر نشد."
در واقع نه قضاوت منتقدین نادرست بود و نه انکار هوگو کلاوس. در سالهای بعد او چندین رمان دیگر خلق کرد از جمله شمشیر ماهی، همسایه بغلی، شایعه، گذشته ناتمام، انهدام تدریجی، بلادونا... که بعضی از آنها هم با جوایز مهمی ستوده شدند، اما اندوه بلژیک همچنان در مقام درخشانترین ستاره آسمان بلند ادبیات هلند باقی ماند.
نگاهي به رمان "اندوه بلژيك" نوشته "هوگو كلاوس" ترجمه "سامگيس زندي