آرمان ملی- بیتا ناصر: یکی از کتابهای ترجمهای نشر آموت در ماههای گذشته؛ رمان «روزی مثل امروز» نوشته کلی مکنیل (نویسنده آمریکایی) است که با ترجمه سیدرضا حسینی به بازار آمده؛ کتابی که به تایید مترجم، تلاقی واقعیت و فراواقعیت است. از این منظر میتوان رد و نشان ژانرهای معمایی (رازآلود)، تخیلی و حتی رئالیسم جادویی را در آن گرفت. حسینی همچنین با اشاره به پایین آمدن شمارگان کتابها و خالی ماندن سبدهای خرید از کتاب، استمرار ترجمه ادبی را تنها حاصل علاقه؛ و نه بهعنوان یک فعالیت اقتصادی عنوان کرد. در ادامه، این گپ و گفت کوتاه را میخوانید.
کتاب «روزي مثل امروز» داستاني معمايي، احساسي و هيجانانگيز است که بهتازگي با ترجمه شما و از سوي نشر آموت به چاپ رسيد. کمي درباره داستاني که مخاطب در خوانش اين اثر با آن روبهروست، بگوييد.
«روزي مثل امروز» داستان زني جوان را روايت ميکند که در کنار همسر و دختر پنج سالهاش در خانهاي زيبا در مناطق روستايي شمال نيويورک زندگي ميکند. او يک روز در غياب همسرش که به مسافرت رفته است، از خانه بيرون ميرود تا دخترش را که در تب ميسوزد به مطب پزشک اطفال ببرد اما در راه تصادف ميکند و وقتي چند ساعت بعد در بيمارستان بههوش ميآيد، متوجه ميشود زندگياش دگرگون شده است. او حالا يک زندگي کاملا جديد و متفاوت دارد که در آن هيچ فرزندي ندارد، زندگي خانوادگياش از هم پاشيده است و همسرش در شرف جدايي از اوست. زن تلاش ميکند تا به راز اتفاق عجيبي که برايش افتاده است پي ببرد و در اين مسير حقايق حيرتانگيزي برايش برملا ميشود. داستان از زاويه ديد اول شخص و در زمان گذشته روايت ميشود و معدود قسمتهايي از رمان که در آنها داستان به زمان حال روايت ميشود، به خواننده تيزبين کمک ميکنند تا معماي داستان را زودتر بفهمد.
مکنيل در نگارش اين کتاب از پيچ و خمها، پيچيدگيهاي داستاني و پايانبندي غيرمنتظره بهره برده است، بنابراين، اثري ساده و سرراست. به نظر شما نويسنده تا چه ميزان در بهکارگيري و بهرهمندي از ظرفيتهاي ژانرهاي ادبي در اين اثر موفق بوده است؟
بسياري از منتقدان و خوانندگان «روزي مثل امروز» را در ژانر تخيلي ردهبندي ميکنند، هرچند بعضي آن را رماني فانتزي ميدانند و عدهاي هم معتقدند اين رمان از ويژگي رمانهاي ژانر رئاليسم جادويي برخوردار است. اگر از تماس تلفني شخصيت اصلي رمان با يک واسطه روحي که در آخرين صفحات کتاب توصيف ميشود، صرفنظر کنيم، روزي مثل امروز را ميتوانيم يک رمان زيبا، الهامبخش و جذاب در ژانر تخيلي و در زيرژانر تخيلي- رازآلود طبقهبندي کنيم. با اين فرض، نويسنده بدون اينکه بخواهد مجبور باشد از ابزار تعليق بهره بگيرد يا اطلاعات مهم را از خواننده مخفي کند، توانسته است با شخصيتپردازي قوي و با بهرهگيري از يک طرح داستاني غيرمتعارف اما منسجم، خواننده را تا پايان کتاب با خود همراه کند و با يک پايانبندي غيرمنتظره و بسيار جذاب از راز ناپديد شدن دختر شخصيت اصلي داستان و زير و رو شدن زندگي او پرده بردارد. البته آنچه در پايان رمان اتفاق ميافتد باعث ميشود آن را نه يک رمان رازآلود معمولي و متعارف بلکه يک رمان رازآلود ماوراي طبيعي بدانيم. ما در اين رمان از ابتدا تا انتها با يک راز و رويداد شگفتانگيز مواجه هستيم و بيصبرانه منتظريم نويسنده پرده از آن بردارد و حقيقت آنچه را که روي داده است برايمان آشکار کند. وقتي در نهايت در صحنهاي که به زيبايي و با لحني شاعرانه توصيف ميشود به حقيقت ماجرا پي ميبريم، به مهارت و هنرمندي نويسنده در پيشبرد يک طرح داستاني غيرمتعارف آفرين ميگوييم. اما اين پايان ماجرا نيست و همانطور که گفتم، يک تماس تلفني باعث ميشود دوباره ذهنيت ما از اساس دگرگون و به پديدههايي معطوف شود که با واقعيتهاي متعارف زندگي ما همخواني ندارند و بدين ترتيب ذهنمان به چالشي سخت کشيده ميشود و سوالهاي بيشماري برايمان مطرح ميشود که به دنبال يافتن پاسخي براي آنها به ايده دنياهاي موازي علاقهمند ميشويم.
يکي از نقدهايي که مخاطبان درباره اين اثر مطرح ميکنند، مساله باورپذير نبودن داستان و جهانهاي موازي است. به نظر شما استفاده از رئاليسم جادويي چه تاثيري بر پيشبرد داستان داشته است؟
دنياهاي موازي يکي از مضامين اصلي رمان است اما همانطور که قبلا گفته شد اين مضمون تا آخرين صفحات رمان در حد يک پديده فراطبيعي مطرح ميشود و تلاش نويسنده تنها معطوف به آن است که خواننده را به فکر کردن درباره اين پديده وادار کند. وقتي خواننده با پايانبندي جذاب رمان روبهرو ميشود، لحظهاي ايده دنياهاي موازي را به فراموشي ميسپارد اما خيلي زود نويسنده باز يک غافلگيري ديگر رو ميکند و اين پديده را به عنوان امري طبيعي و پذيرفتني در رمان تثبيت ميکند.
دقيقا اينجاست که خواننده ميپذيرد با رماني روبهروست که ميتواند در ژانر رئاليسم جادويي قرار بگيرد.
ارزيابي شما از ويژگيهاي داستاننويسي کلي مکنيل چيست؟
کلي مکنيل نويسندهاي نوقلم است و «روزي مثل امروز» نخستين رمان او محسوب ميشود. البته ايشان اين روزها سرگرم نوشتن دومين رمان خود است. خانم مکنيل در «روزي مثل امروز» ايدهاي نو و بکر را دستمايه کار خود قرار ميدهد و با بهرهگيري از يک طرح داستاني جذاب، شخصيتپردازي قوي و توصيفات جذاب و ملموس و لحني که در بعضي بخشهاي رمان بسيار زيبا و شاعرانه ميشود، داستاني جذاب و متفاوت روايت ميکند.
انتخاب، ترجمه و انتشار اين اثر چطور انجام شد؟ و آيا کتابي در دست ترجمه و يا آماده انتشار داريد؟
نسخه انگليسي رمان «روزي مثل امروز» در آبان 1400 منتشر شد. ايده نو و جذاب رمان من را به خواندن آن ترغيب کرد و وقتي آن را خواندم بلافاصله ترجمهاش را به ناشر پيشنهاد کردم و خوشبختانه ناشر هم با ترجمه آن موافقت کرد. ترجمه کتاب و فرآيند آمادهسازي آن چند ماهي طول کشيد و کتاب در اوايل پاييز امسال منتشر شد. آخرين رماني که ترجمه کردهام، رمان جذاب و متفاوت بليک کراوچ بهنام ارتقاست که آخرين مراحل آمادهسازي را طي ميکند و چاپ و انتشار آن احتمالا به بهار سال آينده موکول خواهد شد. فعلا کتابي در دست ترجمه ندارم و سرگرم جستجو براي يافتن کتابي مناسب براي ترجمه هستم.
اصليترين مسائل و دغدغههاي مطرح در حوزه ترجمه ادبي را چه ميدانيد و در سالهاي فعاليتتان بهعنوان مترجم، با چه مشکلاتي مواجه بودهايد؟
اگر ملاک و معيار ما براي روي آوردن به يک شغل و يک کار توجيه اقتصادي باشد، ترجمه ادبي احتمالا جزو اولويتهاي اصلي ما نخواهد بود، مخصوصا که قيمت کتاب مدام رو به افزايش و قدرت خريد مردم مرتب رو به کاهش است. اگر اين روند ادامه پيدا کند، متاسفانه شايد به زودي کتاب کلا از سبد خريد مردم حذف شود. جداي از تيراژ اندک و فروش پايين کتاب در ايران که مشکلي هميشگي و مزمن است و انگيزه کار کردن را از بسياري از مترجمان ميگيرد، يکي از مشکلات حوزه کاري ما اين است که يک اثر را همزمان چند مترجم ترجمه و چند ناشر منتشر ميکنند. گرچه ممکن است چنين به نظر برسد که اين موازيکاري به نفع خواننده است و دست او را براي انتخاب از بين چند ترجمه از يک اثر باز ميگذارد ولي در عمل يک رقابت بعضا مخرب را باعث ميشود که در نهايت به قيمت افت کيفيت ترجمه تمام ميشود. ترجمه رمان و آثار ادبي زمانبر است و مترجم بايد بتواند با آرامش بر کار خود تمرکز کند و نبايد دغدغه اين را داشته باشد که کار هر چه سريعتر ترجمه و آماده انتشار شود. « با اين شرايط» قطعا عشق و علاقه به کتاب و نوشتن و ترجمه است که يکي مثل من را با وجود همه اين مشکلات و سختيها در اين مسير ثابتقدم نگه ميدارد والا «صلاح کار کجا و من خراب کجا!؟»
https://www.armanmeli.ir/fa/Main/Page/4083/7/%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA