سرم درد گرفت و فشارم گویی افتاد که دستم رو گرفتم به پنجره و نشستم روی صندلی پلاستیکی و این تصویر که میبینید اومد برابر ِ چشمام.
زنگ زدهبودم به آقای مهرآبادی که کاغذ ِ اندونزی ِ هفتاد گرمی شصت در نود، برامون بفرسته چاپخانه.
قبل ِ سال بندی هفتاد هزار تومان فاکتور دارم. بعد رفت هشتاد تومان و نود تومان و ... تا دو سه هفته پیش رسید به صد و شصت هزار تومان هر بندی. به هر ضرب و زوری جور میکردم و قیمت رو هم نهایت ده درصد کشیدیم روی قیمت پشت جلد کتابها.
الان که زنگ زدم، حالم بد شد و نشستم؛ امروز بندی دویست و بیست هزار تومان. حالت تهوع گرفتم و نشستم
من ِ ناشر تولیدکنندهام. کاغذ میخرم و باهاش کتاب چاپ میکنم. به نظر شما قیمت ِ هر کدام از کتابها سه برابر بشوند، کسی میخره؟
بیدلیل نیست که خیلی از همکارانم رسما سر ِ کارشان نمیآیند
https://www.instagram.com/p/Bp_o5klhMXZ/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=idj8slwacbbg