سالهاست با شوق به #نمایشگاه_کتاب_استانی میرویم؛ پنج سال اول را خودم رفتم و الان هم چهار سال است برادرم حمیدخان، خستگی این شهر به آن شهر رفتن و تمامی خطرات را به جان خریده و ششماه دوم سال، خستگیناپذیر به راهاش ادامه میدهد؛ با ایمان.
اوایل که بداخلاقی بعضی از دوستان #ناشر و حتی #کتابفروش ها را میدیدم، باورم شده بود نمایشگاه کتاب استانی، مانع کسب و کار آنهاست. حتی همان سال اول به خودم گفتم «اگر چنین باشد، این رفتنها را تعطیل میکنم.» اما تجربهی سال اول نشان داد اگر قبل از رفتن ما به یک شهر، مثلا نهایت ده تا از کتابهای #نشر_آموت را میشناختند، با رفتن ما، مردم بیست تا کتاب دیگر #آموت را هم شناختند؛ کتابهایی که کتابفروشان حتی نمیشناختند و اگر هم میشناختند به گمان اینکه فروش ندارد، ازشان سفارش نداده بودند.
و تجربهی همان سال اول نشان داد، مثلا در فلان شهر که سال قبل از رفتن ما، نهایت پانصد تا کتاب سفارش داده بودند، در سال بعد این تعداد به هزار و پانصد جلد رسید. اگر قبلاش خبری از کتابهای آموت در کتابفروشیها نبود، در سالهای بعد سفارشها سرازیر شد که بخش عمدهای از نفع و سود این ماجرا بیتردید توی جیب کتابفروشان و پخشکتاب میرفت و میرود همچنان.
بخش عمدهای از حضور من و برادرم و دیگر دوستان کتابفروش در نمایشگاههای استانی، معرفی تازههای کتاب است و صد البته عرضهی کتابهایی که خیلیهایشان برای یکبار هم شده به این شهرها نرفتهاند.
بعد هم یک تجربهی خیلی خطرناک پیدا کردیم که خوشبختانه مسوولان متوجهاش شدهاند و #کتابفروشان هنوز به این شناخت نرسیدند که نود درصد آدمهایی که در نمایشگاههای کتاب خرید میکنند، اصلا در سال یکبار هم به کتابفروشیها نمیروند.
اینجاست که باید من کتابفروش بفهمام چطور باید این نود درصد کتابخوانی را که در عمرشان یکبار هم به کتابفروشی محله و شهرشان نرفتهاند و نمیروند، برای یکبار هم شده، به کتابفروشیام بکشانم؛ بله بکشانم و بعد ماندگارش کنم.
https://www.instagram.com/p/B4mno6VABsk/?igshid=1c8w6kwqcnfew