چاپ هشتم‌ «به وقت بهشت» منتشر شد

در جشنواره‌ی داستان‌های ایرانی دیده بودم‌اش؛ سال ۱۳۸۶. البته خودش می‌گوید قبل از آن یک‌بار زنگ زده و درباره کنترل‌پنل سایت قابیل، سوال پرسیده. داستان‌اش شد رتبه‌ی دوم این جشنواره. بعد وبلاگ‌اش را می‌‌خواندم تا روزی که ناشر شدم. زنگ زد و گفت «با مامان می‌تونیم مزاحم‌تون بشیم؟»

آمدند و نشستند و گپ زدیم؛ مامان‌اش را در همان جشنواره مشهد دیده بودم که همراه دخترجان‌اش آمده بود که هم زیارت باشد و هم سیاحت و هم رقابت برای دخترکش.

گفت «رمانی نوشتم و یک ناشری ازم گرفته و برده ارشاد و غیرمجاز شده.»

آقای ناشر ازش کلی هم پول گرفته بود؛ قبل از این‌‌که مجوز کتاب را بگیرد!

رمان را آورد. وقتی خواندم، بهش گفتم دو قسمت کتاب از دید ارشاد مشکل دارد، تغییرش بدهد. که رفت. فکر کردم دیگر برنمی‌گردد. چند ماه نشد از رفتن‌اش که آمد. ویرایش کرده بود. گفت «کلی هم خوب شد دوباره کل رمان را از اول خواندم و دست دوباره‌ای به سر و روی کتاب کشیدم.»

رمان رفت و حتی یک کلمه اصلاحیه هم نخورد. منتشر شد. با تیراژ ۲۲۰۰ تا هم منتشر می‌کردیم آن سال‌ها. ۲۰ تا کتاب به عنوان هدیه برای خانم نرگس جورابچیان فرستادم که فردای‌اش با مادر آمدند؛ به همراه یک دست فنجان قهوه‌خوری که همچنان در آموت دارم‌اش. و حالا چاپ هشتم‌اش آمده؛ به وقت بهشت

این کتاب خیلی زود طرفداران‌اش را پیدا کرد و سال‌ها از پرفروش‌ترین‌ها ماند. و هربار در برابر سوال مخاطبانی که عاشق این رمان شدند، می‌ماندم چه بگویم. این که چرا نویسنده‌ی ایرانی تک‌کتابی می‌ماند؟

 

https://www.instagram.com/p/B6Xx6p4JWcC/?igshid=20vyodooohur

سایت فروش

آموت در آپارات

آموت در شبکه های اجتماعی

 

دانلود کتابنامه آموت

کتابفروشی آموت

 

تمامی حقوق مطالب محفوظ است 2023© طراحی شده بوسیله کتابدار

جستجو