فاطمه پرهامراد: #ستاره_ساز جدیدترین رمان #نشر_آموت، کوتاه، لطیف، عمیق و تاثیرگذار.
#ملیسا_ده_کوستا نویسندهی این رمان، جادوگر است. جادوگری با جادوهای اعجابانگیز از جنس کلمات، کلماتی که قهارانه دست خواننده را میگیرند تا از گذرگاه رنج، سوگ و فراق بگذرد.
بیتعارف میگویم، رمان #فرداها با تمام دلنشینی و نکات عمیق نهفته در روایتش، صد در صدِ رضایتم را جلب نکرد؛ اما #ملیسا_ده_کوستا با #ستاره_ساز مُهر تاییدی زد بر تواناییهایش و نه فقط رضایت که تحسین قلبیام را نیز به خود معطوف ساخت.
این نویسنده با به جان خریدن ریسکی بزرگ در شخصیتپردازیِ داستان، گامی بلند برداشته است. سرک کشیدن به دنیای پر رمز و راز کودکان و ساختن و پرداختن شخصیت آرتور، پسربچهای پنج ساله، به عنوان راوی داستان، نه تنها روایتی پرکشش، جذاب و تاثیرگذار خلق کرده، بلکه مشخص میکند، کودک درون نویسنده، نهتنها زنده، بلکه پرجنبوجوش است و فریاد میزند.
هرچند در همان ابتدای راه، خط داستانی و موضوع اصلی برایم آشکار شد و فهمیدم قضیه از چه قرار است؛ اما فضای دراماتیک داستان، واکاوی مسائل و پرداختن به جزئیات با ظرافت تمام و متبحرانه از نگاه کودکی خردسال، تعلیق و کششی به جان داستان بخشید که صرفنظر از یک کلمه نیز دشوار مینمود. گویی هم قد و قوارهی آرتور هستی و روی تلماسهها گام برمیداری، در آغوش مادر پناه میگیری، عطر خوش او را با تمام وجود به درون ریههایت میفرستی و با رنگوبوی طبیعت پیرامون سرِ ذوق میآیی.
#ده_کوستا با پرداختن به واکنش افراد گوناگون در نقش اعضای خانواده در قبال موضوع مرگ، مرگی از پیش مشخص و سرانجامی محتوم، راه متفاوت و شگرفی را پیشِ پای شخصیتاش میگذارد. شخصیتی که ورای انسان بودن، مادر است. کلاریس، مادر آرتور، انتخاب متفاوتی دارد و در برابر مخالفت اطرافیان؛ نیز سلامتی رو به اضمحلالش، قدم در راهی رویایی میگذارد تا رنگ زیباتری به زندگی پسرش ببخشد. رویایی که یک مادر از پسِ رقمزدن آن برمیآید و بس!
او دنیایی سرشار از رنگ، نقش و خاطره میآفریند تا کودکش، کودکی کند و در دنیایی رویایی قد بکشد. او تصویرگر کتابِ زندگی پسرش است، کتابی از رنگها با جنسی از امید و نورِ زندگی.
#ده_کوستا مادری آسمانی خلق کرده، مادری از جنس نور و ستاره، #ستاره_سازی که فقط لبخند شیرین پسرش را در سر میپروراند و پدری که در این طوفان سهمگین سدّ بلا میشود تا روشنی زندگیاش، فرزندش! افول نکند تا ما به این باور برسیم، خوشبختی نزدیک است و تخیل بزرگترین نعمت روی زمین است، تخیل کلید رهایی از زنجیرهاست.
پ.ن۱: همیشه بر این باور بودهام، مادر بودن سختترین کار دنیاست و اگر مادر و پدر میشویم، یک مزیت دارد و آن اینکه، دریابیم روزی، روزگاری چه بر سر پدر و مادرمان آوردیم، آنگاه که ناخوداگاه دل شکستیم، آزردیم یا اشکی از چشمانشان جاری کردیم.
پ.ن۲: به عزیزی قول داده بودم گریه نکنم، حداقل موقع کتابخواندن کمتر گریه کنم؛ اما گویا این اشکها موسیقی دلنوازی هستند که روحم را جلا میدهند تا قوی باشم و قوی بمانم. این اشکها درخت موسیقی زندگی را به نوا درمیآورند.
ویراستار: حامد منصوریان
نشر آموت
https://t.me/aamoutnevesht/176245