هر وقت عقربهی زمان سمت #پاییز میچرخد، عقربی مرا میگزد و یاد تلخ زهری را بالا میآورم که اگرچه به ظاهر خوشایند اما در خودش، تغییر سرنوشت دارد و بیشتر شبیه داستانهاست تا واقعیت؛ اما واقعی است و دخل و تصرفی در آن صورت نگرفته است.
همیشه به همین روال بود. یکی از بچههای غرفهدار همان روزهای دوم و سوم نمایشگاه، یاعلی میگفت و لیست مینوشت که چند نفر از دوستان غرفهدار میخواهند با اتوبوس گروهی برگردند. بعد میرفت ترمینال و به تعداد اتوبوس میگرفت. اغلب یک اتوبوس بیشتر نمیشدیم اما آن سال، متقاضی زیاد شد و گفتند باید دو تا اتوبوس بگیریم.
پولها را جمع کردند و رفتند اتوبوس سفارش دادند که درست ساعت ۱۲ شب جلوی سالن اول بایستد.
و سالن زنده و پر از غرفه و پر از کتاب #نمایشگاه_کتاب_تبریز در کمتر از دو ساعت بعد از به صدا درآمدن پایان کار نمایشگاه، شد برهوت و انگار نه انگار اینجا روزگاری خانهای بوده و کتابخانهای و کتابفروشی و عاشق و معشوقی دست در گردن هم، آمده بودند به کتابخوانی.
گروه گروه بچههایی که کارشان تمام میشد، کارتنهای باقیمانده را به باربری میسپردند و با کیفی راهی ورودی سالن میشدند که اتوبوس بیاید و سوار شوند.
اغلب تا سوار میشدیم، خواب زودتر از ما سوار شده بود و میرفتیم؛ پیش از آنکه رفته باشیم.
اتوبوسها رسیدند. من و محسن باطنی، دویدیم سوار اولین اتوبوس بشویم؛ اغلب ردیف پشت شاگرد راننده را میگرفتیم که پاهای من کمتر خواب برود.
سوار شدیم اما گفتند «این اتوبوس فقط مال بروبچههای غرفهدار گیلانی است.»
با ناراحتی و گلایه پیاده شدیم و سوار دومی شدیم.
فقط یکی از رفقای غرفهدار همیشه سوژه میشد برای دیرآمدن و در آن خواب و بیدار قبل از حرکت شنیدیم که اسماش را دم گرفتهاند که «بیا دیگه بابا!»
و رفتیم. وقتی از خواب پریدم. هوا را سنگین حس کردم. با صدای پچپچه بیدار شده بودم. پرسیدم «ساعت چنده؟»
- اون یکی اتوبوس تصادف کرده؟
- کی؟ کسی چیزی هم شده؟
- کلی کشته و زخمی دادند.
و تا ابر خبرها بخوابد و صبح بشود و پیگیر بشویم، خبرها یککلاغ و چلکلاغ بود، تا بعدش فهمیدیم دو نفر پرتاب شدند بیرون که یکی در جا تمام کرده و دیگری بیش از ۷۰ درصد آسیب دیده. و این دو نفر همانهایی بودند که صندلی پشت راننده نشسته بودند.
هیچوقت فکر کردید این بچههای غرفهدار نمایشگاههای کتاب استانی با چه مکافاتی، به شهرهایتان میآیند؟
https://www.instagram.com/p/B3pGEESBhYU/?igshid=60tn99140mll