یادداشتهای یک کتابفروش

به نشانه‌ها اعتقاد دارم. کاری به آن بخش ماورایی‌اش هم نداشته باشم، داستانی است؛ قشنگ است. همین مرا بس!

آقا مرتضی چند روز قبل پیام داده بود که «چه وقت #کتابفروشی هستین؟»

و نوشتم «این روزها از صبح تا غروب اما روال همیشگی‌ام، بعدازظهرها.»

و امروز آمد.

آقا مرتضی هرجای ایران باشد، با چشم‌های الموتی‌اش همه چیز را می‌بیند. بهش گفتم «الان انشاءالله کجا هستی؟»

گفت «دهلران.»

گفتم «اولین بار در #نمایشگاه_کتاب_بوشهر دیدم‌ات. از #عسلویه آمده بودی انگار.»

گفت «نه. از #کنگان.»

گفتم «کارت چی هست که دور ایران می‌گردی؟»

گفت «مهندس #نقشه_بردار هستم.»

و #میدان_های_نفتی را پیش چشمانم تصور کردم که آقا مرتضی در آنجاها نقشه‌برداری می‌کند. »

داستان مفصل است. بعد که آقامرتضی رفت به جیمان‌جان گفتم «آمده بودند #نمایشگاه_کتاب و گفتند #الموتی هستند. خوشحال شدم و گفتم کجای الموت؟ و گفتند #دهک و من رفتم به روزی بارانی که به همراه دوست خوبم #افشین_نادری رفتیم به خانهٔ عمه‌خانم و نشستیم روی #نمد. چایی خوردیم و نگاه کردیم به نم‌نم باران که روی برگ‌های دراز درخت گردوی حیاط آونگان شده بود. از اتفاق اگر اشتباه نکنم سپیده‌خانم همسر آقامرتضی دختر عمه‌خانم بود. من رو می‌گی! به خودم گفتم دنیا رو ببین چقدر کوچیکه. الموت اون سر دنیا و #بوشهر این سر دنیا و بعد من باید یک آشنا ببینم در این خاک.»

از آن تاریخ آقامرتضی و سپیده‌خانم عزیز #نشر_آموت شدند و سالی و دو سالی یک‌بار زیارت‌شان می‌کنیم. کوچولوی‌شان الان باید بزرگ شده باشد. »

گفتم «آقا مرتضی خانواده هم باهات هستند؟»

گفت «نه. #قزوین هستند. هر از گاهی سر می‌زنم.»

نمی‌دانم چرا این‌وقت‌ها حسرت چنین زندگی‌های متفاوتی را می‌خورم و توی دلم می‌گویم «کاش بنویسد.» و به آقا مرتضی گفتم «کاش بنویسی.»

البته این را بلند نگفتم. توی دلم بلند گفتم. احتمالا آقامرتضی نشنید. کاش شنیده باشد. کاش از این زندگی متفاوت و تجربه‌های خاص بنویسد. اگر رمان بشود که نور علی نور می‌شود. داستان نیاز به دنیاهای تازه دارد و نویسنده‌ای بیشتر خوانده می‌شود که پا از دنیاهای معمول بیرون بگذارد. نویسنده‌ای خاص‌تر می‌شود که ستون‌های رمان و داستان‌هایش را بیرون از چارچوب یک آپارتمان و یک کافه و یک شهر و یک تجربه و یک حس و حال بنا کند. وقتی تو از دنیای دیگری می‌نویسی که کسی قبل از تو ندیده، قاعدتا تو برنده‌ای. و شکی نیست #نویسنده بیش از خواندن و آموختن، نیاز به دیدن دارد و زندگی‌کردن.

متفاوت‌ترین نویسنده‌ای که می‌شناسید چه کسی است؟

 

https://www.instagram.com/p/CTcXvMgKC68/?utm_medium=copy_link

سایت فروش

آموت در آپارات

آموت در شبکه های اجتماعی

 

دانلود کتابنامه آموت

کتابفروشی آموت

 

تمامی حقوق مطالب محفوظ است 2023© طراحی شده بوسیله کتابدار

جستجو