روزنامه آرمان (هادی حسینی نزاد): یوسف علیخانی؛ نویسنده آشناییست طی سالهای اخیر، عمده فعالیتاش را با انتشارات آموت، به حوزه نشر اختصاص داده است.
آموت بهرغم اینکه تنها پنج سال از افتتاحش میگذرد، کارنامه قابل قبولی در حوزه انتشار آثار داستانی کسب کرده و همین مساله، بهانهای شد تا پای صحبتهای علیخانی بنشینیم و از تجربیاتش در حوزه نشر بپرسیم:
برای اینکه سری بزنیم به لیست کتابهای نشر آموت، لطفا بفرمایید چه کتابهایی امسال در غرفه شما؛ در نمایشاه کتاب عرضه شدند؟
پنجمین سالیست که نشر آموت در حوزه نشر فعالیت دارد و امسال با صد و هفت عنوان کتاب به نمایشگاه کتاب رفتیم که از این تعداد، سی و دو عنوان در فاصله نمایشگاه قبلی تا نمایشگاه امسال منتشر شدهاند. از این تعداد؛ سی و پنج عنوان رمان تالیفی، بیست رمان و مجموعه داستان خارجی، شانزده عنوان مجموعه داستان ایرانی، شش عنوان مجموعه شعر، هشت عنوان ایران شناسی و هفده-هجده عنوان نیز کتابهای عمومی هستند.
گرایشهای مختلفی را هم در حوزه نشر تجربه کردید! اما یکی دو سالیست که روی انتشار رمان متمرکز شدید. چطور شد که به این نتیجه رسیدید؟
از ابتدا علاقه زیادی به انتشار کتاب در حوزه ایرانشناسی و مردمشناسی داشتم، اما متاسفانه اولین کتابهایی که در این دو حوزه منتشر کردیم، هنوز به اتمام نرسیده و مورد استقبال قرار نگرفته است. بعد از آن به سراغ عشق و تخصص اصلیام که همانا داستان کوتاه است آمدم و فعالیتهای عمده آموت در این گرایش ادامه پیدا کرد. اما از میان شانزده-هفده عنوان مجموعه داستانی که در آموت چاپ شده، به جز مجموعه داستانهای خودم که جوایزی گرفته و به چاپ سوم و چهارم رسیده است، الباقی چندان فروشی نداشت و نتیجه مثبتی برای ما به دنبال نداشت. این بود که در دو سال و نیم اخیر به سراغ انتشار رمان آمدم که تجربه موفقی بود؛ آنچنانکه از سی و پنج عنوان رمان تالیفی که در این بازه زمانی منتشر کردهایم، تقریبا بیست و پنج عنواناش تجدید چاپ شدهاند. مثلا «شوهر عزیز من» نوشته فریبا کلهر به چاپ چهارم رسیده، «به وقت بهشت» نوشته نرگس جورابچیان هم همینطور، «ایران دخت» نوشته بهنام ناصح به چاپ پنجم، «دخترم عشق ممنوع» نوشته شهلا آبنوس، «نسکافه با طعم کاهگل» نوشته م.آرام، «نیمه ناتمام» نوشته نسرین قربانی، «نامحرم» نوشته یاسر نوروزی و... همه به چاپهای دوم و سوم رسیدهاند.
یعنی در مقابل مجموعه شعر و مجموعه داستان، اقبال عمومی به سمت رمان بیشتر متمایل است؟
دقیقا! میتوانید فروش رمانهای ما را با فروش مجموعه شعرهای معدودی که داریم مقایسه کنید. مطابق با آمارهایی که ما از فروش آموت در همین نمایشگاه کتاب داریم؛ گواهی بر این واقعیت است که در فهرست پرفروشهای ما؛ بالاترین رتبهها به ترتیب متعلق به رمانهای ایرانی و پس از آن رمانهای ترجمهای است.
جالب است! یعنی رمانهای ایرانی حتی از رمانهای خارجی که برنده جوایز جهانی مانند نوبل و گنکور و... هستند، بیشتر در کشورمان مخاطب دارند.
بله! چون مخاطبانی که به دنبال خواندن رمانهای جایزهگرفته خارجی هستند، از تیراژِ چاپ اول تجاوز نمیکنند. یعنی معمولا چنین رمانهایی خیلی سخت به چاپ چندم میرسند. برای مثال آثار مرلین رابینسون را در نظر بگیرید؛ این نویسنده سه رمان دارد که ما یکی را (رمان «خانه» با ترجمه خانم مرجان محمدی) چاپ کردیم، «گیلیاد» ترجمه شده و در ارشاد است و «خانهداری» که در دست ترجمه است! از این میان؛ «خانهداری» جایزه بنیاد همینگوی را گرفته، «گیلیاد» جایزه کانون منتقدان کتاب ملی، امبسادور و پلیتزر و رمان «خانه» جایزه کانون کتاب ملی و اورنج طلایی انگلیس را گرفته است. اما جالب است که ما «خانه» را سه سال پیش چاپ کردیم و هنوز چاپ اولش به اتمام نرسیده! البته مثالهای نقضی هم وجود دارد؛ مثل «خرید قلاب ماهیگیری برای پدربزرگ» نوشته گائو زینگجیان با ترجمه مهسا ملکمرزبان که به لطف معروفیت اثر و مترجمش، دوماه به چاپ دوم رسید.
در میان رمانهای ایرانی؛ عامپسند و خاصپسند بودن آنها چه موقعیتهایی را در فروش ایجاد کرده است؟
من رمانهای عامه پسند هم منتشر کردهام؛ اما در بهترین حالت در چاپ دوم متوقف شدهاند! اما آثار نویسندگانی مثل فریبا کلهر همچون زویا پیرزاد و بلقیس سلیمانی و سپیده شاملو، را باید نویسندههای میانه دانست. یا رمان «نیمه ناتمام» از نسرین قربانی که از شاگردهای حسین سناپور است و در طول پنج شش ماه به چاپ دوم رسیده؛ مورد توجه تعداد کثیری از مخاطبان حرفهای و منتقدان قرار گرفته است. همینطور نرگس جورابچیان نویسنده «به وقت بهشت» هم که برنده جایزه داستانهای ایرانی در مشهد است و از نویسندههای میانه به شمار میآید. یا لیلا عباسعلیزاده که با مجموعه داستان قبلیاش؛ «به چیزی دست نزن» نامزد دریافت شش جایزه بود و رمانش؛ «غزل شیرین عشق» برنده جایزه رمان اول ماندگار و نامزد جایزه کتاب فصل، گام اول و پروین اعتصامی است و چاپ دومش تقریبا تمام شده. اینها هیچ کدام عامهپسند نبودند، ولی با استقبال مخاطبان روبهرو شدهاند.
شما میگویید رمانهای عامهپسند، برخلاف اسمشان کمتر مورد استقبال مخاطبان قرار میگیرند! اما چرا؟
باید بگویم همینطور است. من این ریسک را با چاپ چنین رمان هایی انجام دادم و برای من این تجربه را به همراه داشت که دیگر چنین رمان هایی فروش ندارد!
یعنی مخاطب امروزی، به داستانهای فراتر از عامهپسند یا به قول شما میانه به بالا علاقه نشان میدهند!
بله. مخاطب رمان؛ هرچقدر هم که فرهیخته باشد؛ دوست دارد داستان او را به یک سرانجامی، به یک نتیجهای برساند. به عبارت دیگر شهرزادِ توی داستان، او را جلو ببرد و در نهایت چیز تازهای به او بدهد. اما عامهپسندها دیگر در کشور ما به تکرار رسیدهاند و برای مخاطب امروزی، جذابیتی ندارند. در اکثرشان با ماجراهای تکراری مواجهیم. اگر «دالان بهشت» و «بامداد خمار» و «سهم من» را بخوانید؛ احساس میکنید که انگار یکی را خواندهاید؛ چون تکنیک یکسانی دارند. درحالی که خواننده دوست دارد در عین حال که از تکنیک لذت میبرد، در پیگیری داستان، به نتایج و یافتههای تازهای برسد. به خاطر همین تکرارها در رمانهای عامهپسند است که نویسندههای ناشناس اما متفاوت نویس؛ حتی با اولین رمانهای خود نظر مخاطبان را جلب میکنند. مثل همین رمان «نسکافه با عطر کاهگل» که چاپ اولش زمستان سال گذشته بود و در ابتدای بهار امسال، به چاپ دوم رسید. استقبال از این رمان، حتی خود من را شگفت زده کرد.
• اگر به انبوه رمانهایی که طی سالهای اخیر منتشر شده دقت کنیم، متوجه میشویم که اکثر این رمانها توسط نویسندگان زن نوشته شدهاند. به عبارت دیگر نویسندگان زن گویا سهم بیشتری از نویسندگان مرد در عرصه ادبیات داستانی داشتهاند. این تمایز و برتری نزد نویسندگان زن را چطور تحلیل میکنید؟
صد در صد با حرف شما موافقم. دلیلش را هم خودت میدانی! با چشم خودت دیدهای که در نمایشگاه کتاب؛ بخش اعظم مخاطبان رمان را زنان تشکیل میدهند. باور کنید آنقدر این مساله برای من محسوس بوده که ترجیح میدادم وقتم را با توضیح کتاب برای بازدیدکنندگان مرد، تلف نکنم؛ چون خیلی کم کتاب میخرند. اما در مقابل؛ خانمها هم مخاطب رمان هستند و هم توانستهاند در سالهای اخیر در جایگاه نویسنده موفق باشند. جالب است که حتی برخی از نویسندگان مرد، رمانشان را با اسم زن منتشر میکنند. دلیلش هم این است که در ۱۵-۱۶ ساله اخیر، نویسندگان زن واقعا موفق بودهاند.
این تکثر ادبیات زنانه چگونه اتفاق افتاد؟
یادم هست سال ۷۴، مصاحبهای داشتم با فرخنده آقایی (آن وقتها هنوز زویا پیرزاد این همه مطرح نشده بود.) و همین مساله افزایش تعداد نویسندگان زن را با او درمیان گذاشتم. او هم این جریان را تایید کرد و گفت: «نسل اول نویسندگان ما همه مرد بودند، در نسل دوم یک سیمین دانشور داشتیم. اما در نسل سوم؛ نویسندگان زن رو افزایشاند؛ نویسندگانی مثل منیرو روانیپور، ناهید طباطبایی و...». در زمانه کنونی که فکر میکنم تعداد نویسندگان زن، از تعداد نویسندگان مرد بیشتر هم باشد! شاید باور نکنید؛ من ناشری را میشناسم که اصلا با نویسندگان مرد کار نمیکند.
بهعنوان یک نویسنده فکر میکنید دلیل موفقیت نویسندگان زن در جذب مخاطب؛ نسبت به نویسندگان مرد در چیست؟ آیا نویسندگان مرد به نحوی در حال درجا زدن هستند یا...؟
به اعتقاد من نویسندگان مرد در سالهای اخیر، به شدت تکنیکباز شدهاند. حدودا یکسال قبل بود که خود شما با فریبا کلهر مصاحبهای داشتی؛ کلهر در پاسخ به یکی از سوالهایت گفته بود که با توجه به جامعه مردمحور زنان در ادوار گذشته نتوانستهاند به فضاهای مردانه مثل قهوهخانهها بروند و از این حیث، مردها دیدهها و شنیدههای بیشتری برای نوشتن داشتهاند. اما در سالهای اخیر ثابت شد که زنان نیز حرفها و داستانهای زیادی برای گفتن داشتهاند. این در حالیست که نویسندگان مرد ما در طول این ده پانزده ساله اخیر، بیشتر دنبال تکنیک بودهاند تا داستان! حتی مجموعه داستانهای خودِ من که جایزه هم گرفتهاند، همین مشکل را دارند.
جالب است که ما در به کارگیری تکنیکهایی که در ژانرها و مکاتب خارجی آنها را میآموزیم، کاسه داغتر از آش شدهایم. چراکه حتی همین امروز برای معتبرترین نویسندگان جهان هم روایت داستانی مهمتر از تکنیک است!
دقیقا حق با توست. یادم نمیرود؛ بیست سال قبل که تازه شروع کرده بودم به نوشتن، بازیهای پستمدرنیستی بسیار رایج بود. من دلم میخواهد بپرسم؛ امروز محمدحسن شهسواری با اولین کتاب خودش چقدر ارتباط برقرار میکند و آن را میفهمد؟ یعقوب یادعلی و حسن محمودی هم همینطور. جالب است که همهشان همه بعدها به طرف «قصه» آمدند؛ چون دیدند که از آن دستکارها جواب نمیگیرند. اما هنوز خیلی از نویسندگان دنبال تکرار چنین تجربههایی هستند. به قول معروف؛ این هواپیمایی که در داستان از زمین بلند میشود، بالاخره باید یک جایی بنشیند دیگر! نباید که همینطور سرگردان بماند. به عبارت دیگر آثار اغلب نویسندگان مرد که به دنبال تکنیکبازی هستند، حکم هواپیمایی را دارند که مخاطب را از زمین بلند میکنند اما جایی فرود نمیآیند.
جناب علیخانی؛ هنوز هم این تفکر در میان مخاطبان وجود دارد که کتابهای پرفروش، کم ارزش هستند شما در بازار کنونی ادبیات داستانی، چقدر با چنین معیارهایی از سوی مخاطبان و منتقدان مواجه هستید؟
اولا باید این مساله را در نظر بگیریم که به جز کیفیت اثر، عوامل زیادی در پر فروش شدن یک کتاب تاثیر دارند. مثل نوع چاپ، مثل طرح جلد، اسم کتاب و... از طرف دیگر، اگر یک کتاب پرفروش شد حتما به این معنا نیست که حکما کتاب ضعیفی است! محمد شریفی؛ نویسنده «باغ اناری» به من گفت که ماهها رمان «شوهر عزیز من» را در خانه داشته اما بهدلیل اینکه از این طرف و آنطرف مکررا شنیده بوده که این کتاب یک کتاب عامهپسند است، مدتها آن را نخوانده. اما وقتی که این رمان را خواند، اعتراف کرد که برخلاف شنیدههایش؛ رمان بسیار خوبیست. متاسفانه در جامعه ما، چاپ دوم خوردن یک کتاب مصادف است با ایجاد یک رویکرد منفی درخصوص آن کتاب. اتفاقی که برای رمان «چراغها را من خاموش میکنم» نوشته زویا پیرزاد هم افتاد. در حالی که من معتقدم اگر ما ۱۰ رمان در اندازههای «چراغها...» داشتهباشیم، میتوانیم حضور مقتدرانهای در عرصه ادبیات داستانی جهان داشته باشیم. والا خیلی از رمانهای نویسندگان (حتی بزرگ ما) به زبانهای مختلف ترجمه و در کشورهای مختلف منتشر هم شدهاند، اما هیچ دستآوردی برای ادبیات داستانی ایران به همراه نداشتهاند، چون فروش نداشتهاند.