نگاهی به مجموعه داستان «عروس بید» نوشته یوسف علیخانی (به بهانه چاپ دوم این کتاب)
میلَک، کلید واژه داستانهای یوسف علیخانی است
علی رشوند علی رشوند: نوشتن درباره داستانهای یوسف علیخانی برایم هیجانانگیز است چرا که هم الموتیتبارم و هم میلک واقعی را دیدهام. زمستان سال 1373 بعد از تعطیلات پایان ترم دانشگاه، به مدت هفت روز مهمان میلکیها بودم. برادرم معلم میلک بود، هر وقت به هرانک، روستایمان میآمد، از خوبی و مهماننوازی و خونگرمی میلکیها برایمان میگفت. این موضوع انگیزه ای شد برای دیدن میلک؛ روستایی در همسایگی قلعه لمبسر و نینهرود با مردمانی زحمتکش، خونگرم و سرشار از قصهها و حکایتهای شنیدنی. میلک، امروز دیگر در عرصه ادبیات ایران زمین اسم ناشناخته ای نیست، همانطور که محمود دولتآبادی را با کلیدر و زندهیاد غلامحسین ساعدی را با عزاداران بَیَل می شناسیم، میلک هم شهرتش مدیون قلم یوسف علیخانی است. میلک کلید واژه داستانهای علیخانی است. میلکی که با مشخصههای مانند: درخت تادانه خشک شده کنار امامزاده، امامزاده پر زوار، پیش بامها و کوچههای شیبدار، سیمرغ میرزاعلی و باغستان، قبرستان و تعاونی روستا و ... که در تمامی داستانها با این مشخصهها سروکار داریم. هر داستان با موضوعی خاص و جالب در چارچوب میلک تعریف میشود. اگر داستان را تعریف در حرکت بدانیم، این حرکت و جنبش و نقشآفرینی افراد هستند که با مشخصههای میلک معنی و هویت مییابند.
فرق اساسی که مجموعه داستان عروس بید با دیگر آثار داستانی اقلیمی دارد این است که در داستانهای عروس بید فضا شخصیتها، دیالوگها، لهجهها و زبان ... کاملا روستایی است. داستانی که درباره روستا نوشته میشود باید خواننده را به فضای روستا ببرد و این اتفاق در داستانهای یوسف علیخانی به خوبی میافتد.
مجموعه داستان عروس بید ده داستان دارد که عبارتند از (پناه برخدا، آقای غار، هراسانه، پنجه، رتیل، جان قربان، عروس بید، پیر بیبی، بیل سَر آقا، مردهگیر ). هراسانه بلندترین داستان مجموعه و پیر بیبی کوتاهترین داستان مجموعه است.
در اینجا به بررسی چند داستان عروس بید میپردازیم:
پناه برخدا
داستان به صورت خطی ما را در جریان احوالات پناه بر خدا قرار میدهد. پیرنگ داستان، عشق است و سرنوشت. داستان از تعلیق خوبی برخوردار است اما در مورد اسم داستان من اگر جای نویسنده بودم نام داستان را اسیر میگذاشتم که در داستان تداعی نام روستای مهآلود است. هم اسیر عشق پری و زرانگیس شدن است، باورپذیری حوادث داستان کمی دور از ذهن است اما نوع روایت داستان دیالوگها ترسیم فضای داستان و آدمها از نقلط قوت داستان است.
آقای غار
داستان بهصورت خطی پیش میرود. تم اصلی داستان گمشدگی است. غاری در بالای میلک قرار دارد که به باور اهالی، آقای غار، هر صد سال یکبار رو میدهد. بعضیها به قصد یافتن گنج، آنجا را کندهاند و بعضیها ماندگاری میلک را به حکم معجزه آقای غار میدانند: (اسب آقا ره نباید کسی ببینه اگرنه خیال بکردی میلکی جماعت مغز ندارن که کمین بکنند دیدن اسب ره ؟ ص43)
شخصیت اصلی داستان طلبه جوانی به نام امان است که در بازگشت غافلگیر کنندهاش به میلک به آقای غار میاندیشد و از اینکه راز آقای غار را نزد دوستان همحجرهایاش آشکار کرده، غمگین است و حتی به نامزدش سنمبر التفات نمیکند. داستان باورپذیراست و همیشه در روستاها مکانهای مقدس بهعنوان محلهایی که احتمال دارد گنجی یافت بشود در معرض تهاجم بوده است.
هراسانه
هراسانه به لحاظ پرداخت و نوع روایت قصه گونهاش داستان زیبایی است. داستان چندلایه و راز گونه است روایتهای متفاوت درباره خواب مشهدی قباد بر جذابیت داستان افزوده است. پیرنگ داستان نفرین و آزردگی است که در قالب خواب وحشتناک نمود مییابد. داستان از میلک تا مشهد امتداد دارد. نویسنده کوشیده است به ریشههای خواب وحشتناک اشاره کند.
پنجه
داستان روایت پنجهای است بر پشت پنجعلی که سرخه کوهیها آن را ندیده اند اما میدانند بر پشت او پنجه ای است که نظرکرده و صاحب کرامات است. داستان به لحاظ نوع روایت و تکنیک قوی است. تم اصلی داستان تقدسمابی است که چگونه آدمها در باور و تلقی دیگران مقدس میشوند. به نظرم تعلیق در داستان نیست و راوی همه درونمایههای داستان را برای مخاطب مشخص کرده است.
رتیل
از بهترین داستانهای مجموعه است؛ هم به لحاظ نوع روایت و حوادث داستان از نگاه رتیل که در داستان اجلی است که سایه به سایه نوروزعلی را تعقیب میکند که هم رعب آور است هم از هیجان سرشا.، پیرنگ داستان سرنوشت محتوم است. هرکس پیشانینوشتی دارد که سرنوشتش با آن رقم خواهد خورد نوع و سبگ روایت خطی است. حرکت رتیل از تندروستان شروع و به قبرستان ختم میشود. پلات و کاراکتر خوب دیده شده است که از توانمندی نویسنده حکایت میکند.
جان قربان
در الموت هنوز رسم است گوسفندی را که میخواهند قصابی کنند، بهترین علف و برگ درختها از جمله برگ درخت توت را بهش میدهند. داستان با اشاره به این رسم، از درخت افتادن جان قربانی حکایت میکند که برگ درخت توت مقدس را برای قصابیاش برده است. چون سنت شکنی کرده، سقوط سزایش هست. تابو شکستن هزینه دارد. جان قربان در موضع سنتشکن از درخت سقوط میکند. دلواپسی مشدی آفاق همسر جان قربان در مقابل بیخیالی مشدعلی تراب برادر جان قربان در نیامدن از توت چینی نیز در این داستان جالب توجه است: (خیالم پریشانه خواخورجان، لقمه توی دهانم خیس نبنده ص122 )
(به اینام بگن برادر؟ برادر همون ابوالفضل عباس بود که با دست بریده برفت نهر فرات. ص121)
عروس بید
داستانی است خیالی که گریز و اشاره ای به تاریخ علویان به دیلمستان دارد. در مسیر راه معجزاتی با عصایش از خود نشان میدهد. احترام و ارادت مردان و زنان دیلم هنگام برخورد به آقای نورانی خوب به تصویر کشیده شده است که دست آخر آقای نورانی در کوهستان دیلم اسیر گرگها میشود و برای نجات از گرگها عصا را به خود میزند: (عصا را به خودش زد گرگها یکه خوردند نه بوی آدمیزاد میداد و نه اثری ازش بود درخت بیدی روی سرچشمه مشک آب مانده کنار چشمه. ص140)
در ادامه داستان با زنی به نام ماهرو روبرو میشویم که سه شوهرش مرده است و انگ سرخور را یدک میکشد
(سر خور چه شوهرها میفرستد پهلوی هم. ص141) و دست آخر او را به درخت بید سرچشمه میبندند اگر شاخه اش سبز شد میتواند به میلک برگردد و شوهر کند وگرنه از میلک حذف میشود.
داستان تداعی باورهای عمیق به اعتقادات و احترام به سنتهاست که به لحاظ باورپذیری بعید به نظر نمیرسد.
نوع پرداخت داستان و همگرایی ماجراها نیز از نقاط قوت داستان است.
پیر بی بی
آخرین داستان مجموعه پیر بیبی حکایت زنی میلکی است به نام تهمینه که در شهر قزوین ساکن است. شوهرش شیرعلی در کارخانه مشغول کار است. او از فرصت استفاده کرده، روزی که شیرعلی شیفت کاریاش هست بیخبر به میلک میرود تا بچهاش را در آنجا به دنیا بیاورد. پیر بیبی هم داستان تعلق خاطر است به میلک و هم داستان زایش و زندگی است. نویسنده از روی آگاهی این داستان را در آخر مجموعه خود قرارداده است تا به کسانی که معتقدند سه گانه میلک تکمیل شده بگوید میلک و داستانهایش ادامه دارد. نقطه قوت هر نویسنده در نقطه اتکایش هست و علیخانی هم به لحاظ تجربه زندگی در روستا و هم توانایی قلمش توانسته با میلک دنیای داستانیاش را تحقق بخشد.
میلَک، کلید واژه داستانهای یوسف علیخانی است
علی رشوند علی رشوند: نوشتن درباره داستانهای یوسف علیخانی برایم هیجانانگیز است چرا که هم الموتیتبارم و هم میلک واقعی را دیدهام. زمستان سال 1373 بعد از تعطیلات پایان ترم دانشگاه، به مدت هفت روز مهمان میلکیها بودم. برادرم معلم میلک بود، هر وقت به هرانک، روستایمان میآمد، از خوبی و مهماننوازی و خونگرمی میلکیها برایمان میگفت. این موضوع انگیزه ای شد برای دیدن میلک؛ روستایی در همسایگی قلعه لمبسر و نینهرود با مردمانی زحمتکش، خونگرم و سرشار از قصهها و حکایتهای شنیدنی. میلک، امروز دیگر در عرصه ادبیات ایران زمین اسم ناشناخته ای نیست، همانطور که محمود دولتآبادی را با کلیدر و زندهیاد غلامحسین ساعدی را با عزاداران بَیَل می شناسیم، میلک هم شهرتش مدیون قلم یوسف علیخانی است. میلک کلید واژه داستانهای علیخانی است. میلکی که با مشخصههای مانند: درخت تادانه خشک شده کنار امامزاده، امامزاده پر زوار، پیش بامها و کوچههای شیبدار، سیمرغ میرزاعلی و باغستان، قبرستان و تعاونی روستا و ... که در تمامی داستانها با این مشخصهها سروکار داریم. هر داستان با موضوعی خاص و جالب در چارچوب میلک تعریف میشود. اگر داستان را تعریف در حرکت بدانیم، این حرکت و جنبش و نقشآفرینی افراد هستند که با مشخصههای میلک معنی و هویت مییابند.
فرق اساسی که مجموعه داستان عروس بید با دیگر آثار داستانی اقلیمی دارد این است که در داستانهای عروس بید فضا شخصیتها، دیالوگها، لهجهها و زبان ... کاملا روستایی است. داستانی که درباره روستا نوشته میشود باید خواننده را به فضای روستا ببرد و این اتفاق در داستانهای یوسف علیخانی به خوبی میافتد.
مجموعه داستان عروس بید ده داستان دارد که عبارتند از (پناه برخدا، آقای غار، هراسانه، پنجه، رتیل، جان قربان، عروس بید، پیر بیبی، بیل سَر آقا، مردهگیر ). هراسانه بلندترین داستان مجموعه و پیر بیبی کوتاهترین داستان مجموعه است.
در اینجا به بررسی چند داستان عروس بید میپردازیم:
پناه برخدا
داستان به صورت خطی ما را در جریان احوالات پناه بر خدا قرار میدهد. پیرنگ داستان، عشق است و سرنوشت. داستان از تعلیق خوبی برخوردار است اما در مورد اسم داستان من اگر جای نویسنده بودم نام داستان را اسیر میگذاشتم که در داستان تداعی نام روستای مهآلود است. هم اسیر عشق پری و زرانگیس شدن است، باورپذیری حوادث داستان کمی دور از ذهن است اما نوع روایت داستان دیالوگها ترسیم فضای داستان و آدمها از نقلط قوت داستان است.
آقای غار
داستان بهصورت خطی پیش میرود. تم اصلی داستان گمشدگی است. غاری در بالای میلک قرار دارد که به باور اهالی، آقای غار، هر صد سال یکبار رو میدهد. بعضیها به قصد یافتن گنج، آنجا را کندهاند و بعضیها ماندگاری میلک را به حکم معجزه آقای غار میدانند: (اسب آقا ره نباید کسی ببینه اگرنه خیال بکردی میلکی جماعت مغز ندارن که کمین بکنند دیدن اسب ره ؟ ص43)
شخصیت اصلی داستان طلبه جوانی به نام امان است که در بازگشت غافلگیر کنندهاش به میلک به آقای غار میاندیشد و از اینکه راز آقای غار را نزد دوستان همحجرهایاش آشکار کرده، غمگین است و حتی به نامزدش سنمبر التفات نمیکند. داستان باورپذیراست و همیشه در روستاها مکانهای مقدس بهعنوان محلهایی که احتمال دارد گنجی یافت بشود در معرض تهاجم بوده است.
هراسانه
هراسانه به لحاظ پرداخت و نوع روایت قصه گونهاش داستان زیبایی است. داستان چندلایه و راز گونه است روایتهای متفاوت درباره خواب مشهدی قباد بر جذابیت داستان افزوده است. پیرنگ داستان نفرین و آزردگی است که در قالب خواب وحشتناک نمود مییابد. داستان از میلک تا مشهد امتداد دارد. نویسنده کوشیده است به ریشههای خواب وحشتناک اشاره کند.
پنجه
داستان روایت پنجهای است بر پشت پنجعلی که سرخه کوهیها آن را ندیده اند اما میدانند بر پشت او پنجه ای است که نظرکرده و صاحب کرامات است. داستان به لحاظ نوع روایت و تکنیک قوی است. تم اصلی داستان تقدسمابی است که چگونه آدمها در باور و تلقی دیگران مقدس میشوند. به نظرم تعلیق در داستان نیست و راوی همه درونمایههای داستان را برای مخاطب مشخص کرده است.
رتیل
از بهترین داستانهای مجموعه است؛ هم به لحاظ نوع روایت و حوادث داستان از نگاه رتیل که در داستان اجلی است که سایه به سایه نوروزعلی را تعقیب میکند که هم رعب آور است هم از هیجان سرشا.، پیرنگ داستان سرنوشت محتوم است. هرکس پیشانینوشتی دارد که سرنوشتش با آن رقم خواهد خورد نوع و سبگ روایت خطی است. حرکت رتیل از تندروستان شروع و به قبرستان ختم میشود. پلات و کاراکتر خوب دیده شده است که از توانمندی نویسنده حکایت میکند.
جان قربان
در الموت هنوز رسم است گوسفندی را که میخواهند قصابی کنند، بهترین علف و برگ درختها از جمله برگ درخت توت را بهش میدهند. داستان با اشاره به این رسم، از درخت افتادن جان قربانی حکایت میکند که برگ درخت توت مقدس را برای قصابیاش برده است. چون سنت شکنی کرده، سقوط سزایش هست. تابو شکستن هزینه دارد. جان قربان در موضع سنتشکن از درخت سقوط میکند. دلواپسی مشدی آفاق همسر جان قربان در مقابل بیخیالی مشدعلی تراب برادر جان قربان در نیامدن از توت چینی نیز در این داستان جالب توجه است: (خیالم پریشانه خواخورجان، لقمه توی دهانم خیس نبنده ص122 )
(به اینام بگن برادر؟ برادر همون ابوالفضل عباس بود که با دست بریده برفت نهر فرات. ص121)
عروس بید
داستانی است خیالی که گریز و اشاره ای به تاریخ علویان به دیلمستان دارد. در مسیر راه معجزاتی با عصایش از خود نشان میدهد. احترام و ارادت مردان و زنان دیلم هنگام برخورد به آقای نورانی خوب به تصویر کشیده شده است که دست آخر آقای نورانی در کوهستان دیلم اسیر گرگها میشود و برای نجات از گرگها عصا را به خود میزند: (عصا را به خودش زد گرگها یکه خوردند نه بوی آدمیزاد میداد و نه اثری ازش بود درخت بیدی روی سرچشمه مشک آب مانده کنار چشمه. ص140)
در ادامه داستان با زنی به نام ماهرو روبرو میشویم که سه شوهرش مرده است و انگ سرخور را یدک میکشد
(سر خور چه شوهرها میفرستد پهلوی هم. ص141) و دست آخر او را به درخت بید سرچشمه میبندند اگر شاخه اش سبز شد میتواند به میلک برگردد و شوهر کند وگرنه از میلک حذف میشود.
داستان تداعی باورهای عمیق به اعتقادات و احترام به سنتهاست که به لحاظ باورپذیری بعید به نظر نمیرسد.
نوع پرداخت داستان و همگرایی ماجراها نیز از نقاط قوت داستان است.
پیر بی بی
آخرین داستان مجموعه پیر بیبی حکایت زنی میلکی است به نام تهمینه که در شهر قزوین ساکن است. شوهرش شیرعلی در کارخانه مشغول کار است. او از فرصت استفاده کرده، روزی که شیرعلی شیفت کاریاش هست بیخبر به میلک میرود تا بچهاش را در آنجا به دنیا بیاورد. پیر بیبی هم داستان تعلق خاطر است به میلک و هم داستان زایش و زندگی است. نویسنده از روی آگاهی این داستان را در آخر مجموعه خود قرارداده است تا به کسانی که معتقدند سه گانه میلک تکمیل شده بگوید میلک و داستانهایش ادامه دارد. نقطه قوت هر نویسنده در نقطه اتکایش هست و علیخانی هم به لحاظ تجربه زندگی در روستا و هم توانایی قلمش توانسته با میلک دنیای داستانیاش را تحقق بخشد.