فرشاد سروش (رادیو زمانه): همهی دستاندرکاران کتاب روی این موضوع توافق دارند که در سالهای اخیر تیراژ آثار بهاصطلاح جدی در حوزهی ادبیات داستانی روز به روز رو به کاهش گذاشته و مخاطبان این دسته از نوشتهها محدودتر شدهاند. این معضل تا آنجا پیش رفت که در آخرین سالهای دههای که در آن به سر میبریم، یعنی دههی هشتاد، در کشور هفتاد میلیونی ایران تعدادی از بهترین کتابهای ادبی در پانصد تا هفتصد نسخه به بازار عرضه شدند!
درواقع، شاید گزافه نباشد، اگر ادعا کنیم جامعهی ادبی روشنفکری ایران به جامعهای تقریباً «خودبسنده» بدل شده است. به این معنا که این جامعه شامل چند هزار نفر نویسنده، روزنامهنگار، مترجم، منتقد و ناشر است که تولید «متن» و مصرف آن را بهصورت درونگروهی انجام میدهند و فاقد تاثیرگذاری اجتماعی ملموس هستند.
همهی این اتفاقات در شرایطی رخ میدهد که آثاری که با برچسب «عامهپسند» منتشر میشوند مخاطبان چند ده هزارتایی دارند و بخش عمدهی بار اقتصاد نشر را به دوش میکشند. نویسندگان عامهپسند، محبوب و معروفاند و آثارشان را، به قول سعدی، چون کاغذ زر میخرند و میبرند و تنها قشری از قلم به دستان هستند که هیچگاه «بحران مخاطب» را احساس نکردهاند.
این موضوع نیاز به یک آسیبشناسی عمیق دارد، اما در همهی این سالها مشمول نادیدهانگاشتن شده و هیچکس مایل نبوده یا جرات نکرده به این حوزه نزدیک شود. نویسندگان عامهپسند در بیش از نیم قرنی که از پیدایش داستانهای پالپ در ایران میگذرد هرگز جدی گرفته نشدهاند و تریبونی جز رمانهایشان در اختیار نداشتهاند. فرصتی به آنها داده نشده تا سخن بگویند. فقط با انگ «عامهپسند» از محافل رسمی ادبیات، اعم از مجامع آکادمیک یا روشنفکری، رانده شدهاند.
این در حالی است که، از سالها پیش، «مطالعات فرهنگی،» یک رهیافت میانرشتهای مطرح در دنیا و مهجور در ایران، تمایز قایل شدن بین آثار ادبی و دستهبندی مطلق آنها را رد کرده است. مطالعات فرهنگی متضمن دیدگاه جدیدی دربارهی آثاری است که به نام عامهپسند شناخته میشوند: «در جامعهی مردمسالار و چندصدایی نمیتوان هیچ گفتمانی را به بهانهی نامتعالی بودن از حوزهی نقد ادبی اخراج کرد و به ویژه نباید از یاد برد که ادبیات عامهپسند اتفاقاً گفتمانی متعلق به اکثریت مردم است و نه اقلیتی ناچیز.»1
در این رهیافت همچنین مطرح میشود که «قایل شدن به تمایزی اکید بین آثار معتبر و ادبیات عامهپسند از این فرض متعارف ناشی میشود که فرهنگ را باید به دو حوزهی فرهنگ متعالی و فرهنگ عامیانه تقسیم کرد.»2 ین دیدگاه مربوط به اواخر قرن نوزدهم است که ادبیات برای تبدیل شدن به یک رشتهی مستقل آکادمیک نیاز به هویت تخصصی داشت.
بنا به آنچه گفته شد ضرورت بازنگری در برخورد با ادبیات عامهپسند احساس میشود. یکی از سادهترین راهها برای آغاز تغییر دیدگاه نسبت به این نوع از آفرینشهای ادبی جدی گرفتن این دسته از آثار و نقد و بررسی و گفتوگوهای انتقادی دربارهی آنهاست.
«یوسف علیخانی،» داستاننویس شناختهشده، اخیراً گام مهمی در این زمینه برداشته و آن انتشار یک کتاب شامل گفتوگوهایی با ۱۴ نویسندهی عامهپسند است: ر. اعتمادی، فهیمه رحیمی، امیر عشیری، پرینوش صنعتی، نازی صفوی، مریم ریاحی، حسن کریمپور، تکین حمزهلو، مریم جعفری، فریده شجاعی، سیمین شیردل، مژگان مظفری، مهرنوش صفایی، نرگس جورابچیان.
اغلب این نویسندگان را میتوان، بیاغراق، از مهمترین نویسندگان تاریخ ادبیات عامهپسند ایران به شمار آورد. علیخانی تلاش کرده با سخن گفتن از موضوعات مختلف پرترهای کامل از اینان به دست دهد. این چنین است که خواننده با مطالعهی «معجون عشق» میتواند به یک شناخت نسبی از ادبیات موسوم به عامهپسند و نویسندگان آن، که پیش از این همیشه در سایه بودهاند، دست یابد. شاید حتا او پس از خواندن کتاب به سخنی که تکین حمزهلو مطرح میکند برسد:این نویسندگان «عامهپسند»ند نه «عوامپسند.»
گفتوگوکننده البته در دو جا به خطا رفته است. اول آنکه گاهی به زندگی خصوصی و مسائل حاشیهای این افراد توجهی بیش از اندازه نشان میدهد و دیگر، در پارهای موارد تلاش میکند آنها را در موقعیتی قرار دهد که بیدانشی خود نسبت به موضوعات مختلف را بروز دهند. مثلاً، «سیمین شیردل،» که جایی کتابهایاش را به داستان «هزار و یک شب» تشبیه میکند، در موقعیتی قرار میگیرد که اعتراف میکند این کتاب را نخوانده.
یا مریم جعفری عیان میکند حتا نمیداند که هوشنگ گلشیری مرده: «خیلی دوست دارم ببینمشان چون کارهایشان را دوست دارم.» با وجود این، «معجون عشق» منبعی است دست اول برای بررسی جهان فکری و داستانی شماری از پرطرفدارترین رماننویسان ایرانی.
از دیگر جنبههای مهم که همواره در بررسی ادبیات عامهپسند در حاشیه قرار داشته و شاید عامهی مخاطبان، که با بازار کتاب ایران و صنعت نشر آشنایی ندارند، از آن بیاطلاع باشند بحث تجاری انتشار این دسته از کتابهاست.
اگر متوسط سود خالص ناشر از هر جلد کتاب را در کمترین حالت ۴۰ درصد قیمت پشت جلد بدانیم، آنگاه کتابی که در ۵۰۰۰ نسخه ـ تیراژ معمول آثار عامهپسند ـ و قیمت ۷۰۰۰ تومان ـ بهای معمول این دسته از آثار ـ منتشر شده شده در هر چاپ دستکم ۱۴ میلیون تومان سود خالص برای ناشر در بر دارد. چنانچه این مبلغ را در تعداد چاپهای هر کتاب ـ مثلاً «سهم من» پرینوش صنعتی بیش از بیست چاپ و «دالان بهشت» نازی صفوی بیش از سی بار تجدید چاپ شدهاند ـ و تعداد عناوین هر ناشر ـ مثلاً، نشر چکاوک، ناشر آثار فهیمه رحیمی ـ ضرب کنیم، به سادگی درمییابیم که انتشار چنین آثاری چه صنعت سودآوری است.
درواقع، ناشران و نویسندگان ادبیات عامهپسند میلیونرهایی هستند زاغهنشین! درست است که روزنامهها خبر چاپ آثار آنها را پوشش نمیدهند، با آنها گفتوگوهای فاضلانه نمیکنند، آثارشان را در معرض نقد و نظر قرار نمیگذارند، و حتا بعضی از اهالی کتاب از مطالعه یا اقرار به مطالعهی نوشتههای آنها اکراه دارند، اما همین زاغهنشینان ادبی حجم گستردهای از مخاطب و پول در بازار ادبیات ایران را در چنته گرفتهاند.
بر این اساس، انتشار «معجون عشق» همچنین برای اهالی ادبیات فرصت مغتنمی است تا بیشتر در چند و چون دلایل پرفروش شدن آثار بهاصطلاح عامهپسند قرار بگیرند و نیز منبع بینظیر و بیواسطهای است برای منتقدان و پژوهشگران ادبی تا به بررسی زمینههای شکلگیری و موفقیت این آثار بپردازند.
«معجون عشق» را نشر نوپای «آموت،» که خود یوسف علیخانی آن را مدیریت میکند، در روزهای برگزاری نمایشگاه کتاب تهران، به بازار عرضه کرد. این کتاب ۳۴۰ صفحه حجم و ۷۵۰۰ تومان قیمت دارد. از نکات جالب توجه «معجون عشق» یکی هم این است که تصویری از تمام نویسندگانی که با آنها گفتوگو شده ضمیمهی متنهاست. اهمیت موضوع در این است که نویسندگان عامهپسند معمولاً تمایلی به چاپ عکسهایشان ندارند و «معجون عشق» از معدود دفعاتی است که در قاب تصویر دیده میشوند.
پانوشتها:
۱. گفتمان نقد، حسین پاینده، نشر روزنگار، ۱۳۸۲
۲. همان.