[آزاده گلمحمدي] نويسندگان حوزه ادبيات را از لحاظ علاقهمندي به بحث نشانه ميتوان به دو گروه تقسيم بندي كرد. دسته اول كساني هستند كه به مبحث «نشانه» به طور عام اشاره دارند و در جاي جاي آثارشان نكات نشانهشناختي ديده ميشود. اما دسته دوم كساني هستندكه به «ارزش نشانه» اهميت ميدهند و هر نشانه را مورد بحث قرار نميدهند.
حالا اين مسئله كه معيار آنها براي ارزش نشانه چيست؟ بحثي خارج از مقوله ما است. به تازگي مجموعه داستاني تحت عنوان «باغ اناري» در نشر آموت به چاپ رسيده كه محمد شريفي آن را به رشته تحرير درآورده است. شريفي را ميتوان يك نويسنده علاقهمند به نشانه دانست كه در گروه اول بحث ما جاي ميگيرد. مجموعه باغ اناري كه از يازده داستان كوتاه تشكيل شده كتابي است كه در آن نشانههاي مختلف وجود دارد و نويسنده اين نشانهها را به وفور در داستانهايش به كار برده است. داستان «وضعيت» برخلاف تعريف و تمجيد نويسندگان و منتقدين (كه در انتهاي كتاب هم اسامي آنها ذكر شده) نه داستان دلنشيني است و نه يك داستان ليستي اما اگر منصف باشيم؛ داستان عمق زيادي دارد. به اين معنا كه نويسنده با نگرشي عميق و ژرف قلم به دست گرفته و مينويسند، حالا اين طرز فكر چيست و تابع چه انديشهاي است مسئله محوري نيست. هر چند انديشه نويسنده جزو مسائل مورد بحث در نقد ادبي به حساب ميآيد و چون به متن و محتواي داستان ارتباط پيدا ميكند؛ مسئله بيربطي نيست. زبان در داستان «وضعيت» از لحن استعاري و كنايي برخوردار است و اين مسئله تا حدودي در داستانهاي ديگر او مثلاً داستان «باغ اناري» به وضوح مشاهده ميشود. شايد بتوان گفت كه محمد شريفي در داستانهايش به دنبال نوعي حقيقت ميگردد و حقيقت در متن داستانهايش حضور دارد.
ساختار داستانهاي محمد شريفي طرح ساده داستاني ندارند و از مشخصه اين داستانها ميتوان به گنگ بودن، فضاي غريب و كدر و غمناك، رازآلود شدن مبالغهآميز فضاي داستان، نشانهها و ارجاعهاي بيگانه با فضاي امروزي ادبيات اشاره كرد. نويسنده از شخصيتهاي داستانش آدمهاي غيرقابل تصور ساخته است كه بيشتر انتزاعي و ذهني هستند تا اينكه رئال و عيني باشند. البته اين امر به خودي خود ايرادي ندارد. اما در داستانهاي او نظامي از عناصر قراردادي وجود دارد كه ارتباطي ميان اين عناصر و دنياي واقعيت از ديدگاه تشابه و همبستگي دروني نميتوان يافت. همخواني نشانههاي زندگي واقعي، فهم و ارتباط مخاطب را سادهتر ميكند و اين اتفاقي است كه در داستانهاي محمد شريفي نميافتد. اغلب آدم ها بسياري از نشانهها را در زندگي هر روز طبيعي تلقي ميكنند، چرا كه به آنها عات كردهاند. به باور برخي از نشانهشناسيها متن، داراي معناي نهايي نيست و تلاش ناقد و نظريهپرداز ادبي نبايد جستوجوي معنا باشد زيرا آنها فقط به آفرينش تازهاي دست ميزنند. همين قضيه دقيقاً وجه تمايز نويسنده كتاب باغ اناري با ديگر داستاننويسهاي همعصر او است. وي سعي ميكند تا به نوعي آفرينش تازه در داستان برسد. فضايي كه هرازگاهي واقعي است اما تمام واقعيت نيست و از اين جهت نميتوان او را يك نويسنده رئاليست ناميد. تلفيق تخيل و نشانهها در داستانهاي اين نويسنده براي مخاطب جلوهاي رمزآلود ساخته است. به همين دليل ميتوان محمد شريفي را نويسنده داستانهاي متفاوت دانست. نثر وي از حالتي آرماني سرچشمه ميگيرد اما اين حالت به اندازه ذهنيت حاكم بر داستانها دوام دارد و خيلي زود به دست فراموشي سپرده ميشود. مخاطب بعد از خواندن داستان به دنبال چرايي و چگونگي داستان نميگردد و در حين خواندن متأثر ميشود. به نظر ميرسد اثرماندگاري داستان در حين خواندن يعني از شروع تا انتها ادامه دارد و بعد از ذهن دور ميشود.
منتشر شده در روزنامه «ایران» یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 صفحه 17