مجموعه شعر «کتاب نیست» برای اولین بار، بهار امسال منتشر شد و تابستان هم به چاپ دوم رسید. این کتاب به فرانسوی هم ترجمه شد و منتقدان فرانسوی از آن استقبال کردند. این مسائل نشان میدهد در «کتاب نیست» چیزی هست که باعث استقبال از آن میشود و به نظر میرسد آن چیز، سادگی است.
خبرگزاری مهر ـ صادق وفایی: اشعار این مجموعه که در 3 فصل مجزا قرار دارند، سادهخوان هستند و تقریبا هیچکدام حاوی نکته پیچیدهای نیستند। شعرها از حیث محتوا و کیفیت به 3 گروه تقسیم میشوند. اول شعرهایی که از درون شاعر جوشیدهاند. دوم شعرهایی که جوشیدنی نیستند و به نظر میرسد شاعر برای سرودنشان کوشیده است و سوم اشعاری که چه کوشیدنی باشند و چه جوشیدنی، حرف خاصی برای گفتن ندارند و فقط بیان واقعیت و حقیقت هستند.
شعرهای دسته اول و دوم که جوشیدنی و کوشیدنی هستند، هم زیرمجموعههایی را شامل میشوند. اشعاری که در این 2 گروه جا دارند، گاه حاوی یک مفهوم فلسفی ورای کلمات خود هستند و گاه حقیقتی کاملا ساده را بازگو میکنند. این حقیقت یا واقعیت از جنس شعرهای نوع سوم نیست. بلکه واقعیاتی را شامل میشود که هر روز مقابل چشمان ما و خوانندگان این اشعار هستند، ولی توجهی به آنها نمیشود و وقتی در قالب شعر ریخته میشوند، موجب تحسین میشوند و مخاطب با لحنی که گویا خاطرهای نوستالژیک شنیده باشد، میگوید: راست میگوید!
شعرها حول محور چند شخصیت قرار دارند: من، تو و آنها. که سومی سهم کمتری از اشعار دارد و شعرهای 3 فصل این مجموعه، بیشتر درباره من و تو است. «شمع گندم» عنوان فصل اول است که با توجه به اشاره مستقیم به گندم یا آتش در فصل سوم، بهتر بود عنوان دیگری برای این فصل در نظر گرفته میشد. این بخش بیشتر درباره «من» است. در این بخش گویا شاعر از قالب من خودش بیرون آمده و خود و درد و رنج بشریت را از زمان هبوط آدم تا امروز نگاه میکند.
البته شعرهای فصل اول کتاب فقط در این مضامین متوقف نمیشوند و موضوعات مبتلابه زندگی بشریت، بسط بیشتری در آن پیدا میکند. اشعار بخش «شمع گندم» بیشتر شامل مفهوم «من» هستند، اما «تو» هم در این شعرها حضور دارد؛ کما این که «من» در 2 بخش بعدی مجموعه حضور دارد و فقط فصل اول نیست که به آن اختصاص یافته است. همین است که باعث میشود، مجموعه کمی پراکنده و بینظم به نظر برسد.
فصل دوم کتاب با عنوان «کتاب تو» بیشتر به «تو» میپردازد. شاعرانگی و خیالپردازی در شعرهای این بخش، بیشتر از بخش قبل است. «من» و «تو» با قرار دادن «تو» به عنوان محور اصلی در کنار برخی مفاهیم و موضوعات، ستونهای اصلی این فصل مجموعه «کتاب نیست» را میسازند.
یکی از مفاهیم این فصل، «تنهایی من» است. به عنوان مثال در یکی از اشعار میخوانیم:
«تو کجایی؟»
این است
اولین خطابه عاشق
که «تو»ی آن با «تو»های دیگر تفاوت دارد و حالتی کلیتر و جامع دارد. در کل، این فصل بیشتر شامل موضوع «تو» و مسائل وابسته به آن مانند جای خالی توست. «تو» در اشعار این فصل گاهی خداست و گاهی معشوق زمینی. در بخش سوم و پایانی هم، با این که صحبت بر سر هست و نیست است، باز بحث «من» و «تو» مطرح است. به عبارت واضحتر، بودن یا نبودن در سایه وجود «تو» مطرح میشود و شاعر یا «من» وقتی درخواست نیست شدن میکند که «تو» نیست شده باشد. مانند:
میخواهم نباشم
مثل تو
که نیستی
در اشعار این بخش، توصیف و تصویر، بیشتر خودنمایی میکند و شعر سوم با شعر هفتم «کتاب تو» یعنی فصل دوم یکی است. این موضوع احتمالا به علت تاکید بر تنهایی آدمها باشد. چون در چاپ دوم نمیتوان شاهد دوبار چاپ شدن یک شعر در دو بخش مختلف کتاب بود. بنابراین این دلیل که شاعر خواسته با آوردن این شعر، در دو بخش «کتاب تو» و «کتاب نیست»، بر مفاهیمی چون تنهایی انسان امروز در عین شلوغی، یا سردرگمیاش تاکید کند، محتملتر است.
در اشعار مجموعه «کتاب نیست» اجسام و فضای اطراف، حضور چندانی ندارند. تنها شمع، کبریت، سیگار یا در هستند که سهمی از حضور در شعرها را به خود اختصاص دادهاند که بودنشان هم بیشتر برای القای مفهوم است و به طور مستقل، نمیتوانند معنی چندانی در شعرها داشته باشند.
ویژگی مشترک همه شعرها، ساده بودنشان است. البته تکلف در برخی از آنها دیده میشود ولی شعر فلسفی یا ساده این مجموعه، جوششی یا کوششی همگی ساختمانی ساده دارند و نکته مهم علاوه بر شاعرانگی شاعر، خلاقیت او در متفاوت دیدن است. روشن در این مجموعه، چیزهایی میبیند که همه میبینند، ولی نمیبینند یا بهتر بگوییم میبینند، ولی تماشا نمیکنند. همین باعث میشود که «کتاب نیست» شامل شعرهایی باشد که در کتابها و مجموعه شعرهای دیگر نیست.