يوسف عليخاني (ضميمه ي روزنامه اعتماد - كرگدن): نشر آموت از روز اولی که سراغ انتشار ترجمهی رمان رفت، تلاش کرد حق کپیرایت رمانها را بگیرد اما چه چیزی عایدش شد؟
از مترجم محترم رمانی که ترجمه کرده بود خواستم بگردد نویسنده رمان را پیدا کند. خب گشت و پیدا کرد و بعد نامه سراسر خوشحالی نویسنده را برایم ترجمه کرد و فرستاد. متاسفانه آخرش نوشته بود با وجود اینکه در پوستش نمیگنجد که کتابش در ایران ترجمه شده اما گفت که حق کپیرایت را باید از ناشرش بگیریم. ایمیل ناشر را از او گرفتیم.
به ناشر ایمیل زدیم. ناشر نامهای از سر بیمیلی برایمان فرستاده بود که به او مربوط نمیشود و باید با واسطه هماهنگ کنیم. به واسطه ایمیل زدیم. واسطه ایمیلی سراسر توهین و طعنه برایمان فرستاده بود که «از کی ایران قانونمدار شده؟ از کی ایرانیها به این نتیجه رسیدهاند که باید حقوق مولف را رعایت کنند؟و ...»
بعد برایش نوشتیم ما دوست داریم این اتفاق بیفتد و کتابها با رعایت حق مولف و کپیرایت در ایران منتشر شود. دیگر نامههای ما بیجواب ماند.
گذشت و کتاب را در تیراژ 1100 نسخه (تیراژ معمول روز ایران) منتشر کردیم. یکی از دوستان خبرنگار در یکی از خبرگزاریها از روی خوشداشتی، خبر انتشار کتاب را به انگلیسی ترجمه کرده و در خبرگزاریشان منتشر کرده بود.
هنوز چند روزی نگذشته بود که ایمیلی سراسر توهین برایمان رسید که «مگر شما حق کپیرایت را از ما گرفتهاید که کتاب را در ایران منتشر کردهاید؟»
برایشان ایمیلهای بیپاسخ را دوباره فرستادیم. جواب آمد که ایرادی ندارد. «ماهی را هر وقت از آب بگیریم تازه است.»
اوکی. نوشتیم خب حالا شرایطتان را بفرمایید.
نوشتند «چهار درصد حقالتالیف هر چاپ کتاب.»
نوشتیم «موافقیم.»
نوشتند «پایین ترین حد تیراژ باید 6000 نسخه باشد.»
خندیدیم اما آبروداری کردیم و نگفتیم که تیراژ کتابها در ایران به زیر هزار رسیده و ما 1100 نسخه چاپ کردهایم. گفتیم ما آزمایشی 1100 تا چاپ کردهایم.
نوشتند «هر وقت تیراژتان 6000 نسخه شد، فرم قرارداد را پر کنید و بفرستید.»
آن کتاب بعد از گذشت چهار سال سه چاپ خورده و نهایت تیراژشش رسیده به 3300 نسخه.
از آن تاریخ تاکنون برای نویسندهها و ناشران و واسطههای بسیاری نامه دادهایم که قصد داریم رمانهایشان را در ایران ترجمه و منتشر کنیم اما در بر یک پاشنه میچرخد و آسمان همه جای دنیا یک رنگ است. جوابها همه یک جور است و شرایط یکسان.
حالا شما بفرمایید، آیا ما میتوانیم با قانون کپی رایت جهانی همراهی کنیم؟
خانه از پایبست ویران است و ما اندر خم ایوان!