یوسف علیخانی
صبح #زاهو را برده بودم #دریاچه_اوان و روستای #پیچ_بن و تا برگردم، دیر شد و نیم ساعت بعد از شروع رسیدم. سالن مراسم پر از هنرمندان و شاگردان هنر و مردم بود و الباقی مردم و هنردوستان هم توی راهروی بیرون نشسته بودند
مانده بودم متن مکتوبام را بخوانم که در ویژهنامهی بزرگداشت استاد #حسن_لطفی منتشر شده بود یا پچپچههای پیچهای پیچدرپیچ #رودبار_و_الموت را بگویم که من از سرزمین خیالم و افتاده در جهنم واقعیت و او راهنمایم شد برای پل زدن بین این دو؟
سرآخر دل دادم به آنی که در تمام این سالها بوده؛ آن آن باشکوه
و کلمهها آمدند تا من و رفقایم خودمان را در آیینه وجود استاد بببینیم بار دیگر
مراسمی که قرار بود دو ساعت باشد بیش از پنج ساعت طول کشید؛ دو ساعت رسمی و سه ساعت خارج از مراسم و یاد جملهی خانم دربهانینژاد، همسر استاد افتادم که گفت کلاسهای آقای لطفی دو ساعت بود پس چرا چهار ساعت بعد برمیگشت خانه؟
بعد از مراسم، یازده شب، راندم تا #سلفابن و سراسر مسیر، پر از کیف بودم از شکوه این شب #خانه_هنرمندان_قزوین و دیدار دوستان سی سال قبلام ووو
و حالا فکر میکنم راستی چرا هیچ مسوول دولتی در این مراسم نبود؟
https://www.instagram.com/tv/CenHoBKq8Lo/?igshid=MDJmNzVkMjY