آرمان ملی- بیتا ناصر: مریم رفیعی متولد فروردین ۱۳۶۴ در شهر رشت و فارغالتحصیل رشته ادبیات انگلیسی است. او در سالهای اخیر، در کنار روزنامهنگاری به ترجمه آثار ادبی متعددی پرداخته است و تاکنون بیش از 50 عنوان کتاب از او به چاپ رسیده است که از آن جمله میتوان به «به اسم من میناست»، «سیرک شبانه» و «موریارتی» اشاره کرد. آخرین ترجمه او کتابی است تحت عنوان «زندگی کوتاه است» نوشته ابی هیمنز است؛ کتابی در بیم از مرگ زودرس و امید به آیندهای موهوم... رفیعی ترجمههای دیگری را نیز در صف انتشار دارد که به گفته خودش، رکود در بازار کتاب و گرانی کاغذ در روند انتشارشان وقفه انداخته. آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگویی کوتاه است که با این مترجم داشتهایم.
کتاب «زندگي کوتاه است» نوشته اَبي هيمِنِز (نويسنده پرفروش نيويورکتايمز و برنده جايزه کتاب مينهسوتا در سال 2022) با ترجمه شما و از سوي نشر آموت به چاپ رسيده است. ابتدا درباره موضوع و درونمايه اين اثر توضيح دهيد.
کتاب درباره زني به نام ونساست که زنان خانوادهاش بهخاطر بيماري ALS به سن سيسالگي نميرسند و به همين خاطر تصميم گرفته به بهترين شکل ممکن زندگي کند و از هر لحظه از عمرش لذت ببرد. کار ثابتش را رها کرده و دور دنيا سفر ميکند و شرح سفرهايش را در يوتيوب منتشر ميکند و به همين دليل طرفداران زيادي پيدا کرده. در جريان کتاب با وکيلي آشنا ميشود که نقطه عکس اوست، تمام زندگياش در کار خلاصه شده و هيچ تفريحي ندارد. کتاب شرح آشنايي آنها و تاثيري است که بر زندگي يکديگر ميگذارند.
مادر و خواهر ونسا به 30سالگي نرسيدند. او يوتيوبر بسيار موفقي است، در دنيا سفر ميکند و از زندگي لذت ميبرد. به نظر ميرسد او در روزهاي اوج زندگياش قرار دارد که ناگهان سرپرستي نوزاد خواهرش به او واگذار ميشود. با توجه به شخصيتي که هيمِنِز در اين اثر به آن پرداخته، چگونگي مواجهه با مشکلات و نگاه او به آينده، جايگاه مسائل روانشناختي در اين کتاب را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
کتاب سعي نميکند به نحو آشکار و شعارزدهاي پيامهاي روانشناختي را منتقل کند ولي ما با شخصيتي سروکار داريم که بسيار قوي و مستقل است و اجازه نميدهد مشکلات بهراحتي او را از پا دربياورند و اگرچه علاوه بر نگرانيها درباره احتمال بيمارياش با مشکلات خانوادگي هم دست و پنجه نرم ميکند، سعي دارد در همه حال روحيه شاد، سرزنده و جنگنده خود را حفظ کند.
هيمِنِز با شوخطبعي از دشواريها و مشکلات زندگي ميگويد. از اين منظر در اين اثر طنز و کارکردهاي آن چه نقشي در شخصيتسازي و شخصيتپردازي ايفا ميکند؟
طنز کتاب بيشتر در بگوومگوهاي دو شخصيت اصلي داستان خلاصه شده و در راستاي کمک به شخصيتپردازي ونسا به عنوان زني بشاش – به رغم مشکلات و معضلات پيشرويش- است.
بيشک يکي از مهمترين پيامهاي اين کتاب را ميتوان در جمله «هر روز را به بهترين شکل ممکن زندگي کنيم»، خلاصه کرد. به نظر شما کتاب «زندگي کوتاه است» تا چه ميزان در ارائه نمايي از زندگي شتابزده انسان معاصر موفق بوده است؟
بدون شک تلنگري براي خواننده خواهد بود، مخصوصا از اين جهت که آدرين، شخصيت مرد داستان، نمونه کامل کسي است که غرق ريتم شتابزده زندگي امروزي شده و شخصيت خود را با کارش تعريف ميکند و جا و زماني براي چيز ديگري ندارد و به واسطه آشنايي با ونسا لحظهاي مکث ميکند تا به قول معروف گاهي به آسمان هم نگاه کند.
مثل اکثر خانوادهها، خانواده ونسا نيز با مسائل و مشکلات بسياري مواجه است اما نکته حائز اهميت، قرار گرفتن خانواده در قلب اين داستان است. نقش خانواده بر خلق شخصيت ونسا را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
شايد دليل سرسخت بودن شخصيت ونسا همين سختيها و مشکلاتي است که در سه دهه اول زندگياش با آنها روبهرو شده، پدري که به نحو وسواسگونهاي در خانهاش زباله جمع ميکند، برادري که علاقهاي به کار ثابت ندارد و دنبال راه آساني براي يکشبه پولدار شدن است، خواهري که معتاد است و علاقهاي به نگهداري از نوزادش ندارد و مادر و خواهري که قبل از سي سالگي فوت کردهاند. شايد هر کسي ديگري جاي او بود تسليم ميشد، ولي ميبينيم که ونسا تا آخرين لحظه سعي در حل اين مشکلات دارد و حتي براي بعد از مرگ احتمالياش هم برنامهريزي کرده تا بيشتر از اين به مشکلات خانوادهاش اضافه نکند.
همانطور که اشاره شد ونسا يوتيوبر موفقي است. اين مساله چه نقشي در ارائه سبک زندگي او داشته است؟
در کتاب اشاراتي به زندگي هيجانانگيزي که او در 2 سال گذشته در پيش گرفته، شده است و وقتي به اين مساله ميپردازد که مجبور است از داخل آپارتمانش و در حال مراقبت از خواهرزادهاش ويدئوهايي براي حفظ هوادارانش تهيه کند، اين تضاد بين زندگي فعلي و گذشتهاش بيشتر آشکار ميشود.
از مراحل انتخاب، ترجمه و انتشار «زندگي کوتاه است» بگوييد.
وقتي تصميم به ترجمه کتاب براي آموت ميگيرم، معمولا يا دنبال کتاب عاشقانه ميگردم (که يکي از ژانرهاي مورد علاقه خودم است) يا کتابهاي جنايي (که تجربه ترجمهشان را براي نشر آموت دارم). ولي به دليل کمبود وقت آزاد، انتخابهايم معمولا به کتابهاي صوتياي محدود ميشود که ميتوانم در همه حال گوش کنم. «زندگي کوتاه است» يکي از آنها بود و وقتي داستانش را با مسئول تيم ترجمه آموت مطرح کردم، ايشان اجازه ترجمهاش را دادند و بعد از اينکه متن ترجمه توسط بقيه اعضاي تيم تاييد شد، کتاب به چاپ رسيد.
با توجه به شرايط امروز نشر و ترجمه آثار ادبي، از دغدغههاي شخصيتان در اين حوزه بگوييد؟
به نظرم يکي از مشکلات اصلي در حال حاضر کمبود و گراني کاغذ است. من حدود 13 سال است کارم ترجمه است و روال کار هميشه به اين ترتيب بود که کتاب را ترجمه ميکردي، از ارشاد مجوز ميگرفت و چاپ ميشد؛ در واقع ناشر عجله زيادي براي چاپ هر چه زودترش داشت. ولي الان چند سالي است که به دليل کمبود و گراني کاغذ و در نتيجه افزايش هزينههاي توليد و همينطور گراني کتابها که باعث کاهش استقبال و توانايي خريد خوانندهها شده، کتابها عملا در صف چاپ قرار ميگيرند. کتابهايي دارم که سه يا چهارسال از ترجمهشان گذشته و هنوز چاپ نشدهاند. اين تجربه تلخي را براي من و بقيه همکاران مترجمم رقم زده. ...
آيا ترجمهاي در دست ترجمه يا آماده انتشار داريد؟
در دست ترجمه خير. براي اولين بار پس از سالهاي طولانياي که هميشه به ترجمه حداقل دو کتاب در آن واحد ميگذشت، سه چهار ماه است که کتاب جديد ترجمه نکردهام. دليلش هم اين است که دنبال يک فانتزي خوب براي نشر ايرانبان و يک عاشقانه يا جنايي خوب براي نشر آموت ميگردم، ولي متأسفانه هنوز کتابي که مرا ترغيب به ترجمه کند يا حس کنم ارزش چاپ شدن با هزينههاي سرسامآور امروزي را دارد، پيدا نکردهام. سه کتاب در دست چاپ دارم، يکي جلد چهارم و آخر مجموعه اخگري در خاکستر از نشر ايرانبان، دومي يک کتاب جنايي در نشر آموت که ترجيح ميدهم فعلا نامي از آن نبرم و آخري يک کتاب فانتزي که توسط نشر کتاب مجازي منتشر خواهد شد و چون مطمئن نيستم اجازه نام بردن از آن را داشته باشم، ترجيح ميدهم خوانندهها دو هفته صبر کنند و خودشان ببينند.
https://www.armanmeli.ir/fa/main/detail/350665