چهل‌و‌هفتمین سال تولد ققنوس مبارک

یوسف علیخانی: بیست و چهار سال از اولین باری که به #نشر_ققنوس رفتم، می‌گذرد. به ظاهر رفته بودم برای دیدن دوستانم #محمد_حسینی و #علیرضا_سیف_الدینی و #مسعود_علیا و #ارسلان_فصیحی اما توی دلم آرزو می‌کردم که «یعنی می‌شود داستان‌هایم را منتشر کند؟»
#امیر_حسین_زادگان یا به قول ماها #امیرخان را می‌شناختم و او هم می‌دانست این جوانک خجالتی، سال‌هاست در مجلات و روزنامه‌ها #کتاب معرفی می‌کند و همیشه هم لطف داشت و کتاب در اختیارمان می‌گذاشت.
اولین باری که به دفتر ققنوس در کوچه‌ی ژاندارمری رفتم، دفتری بود چند پلاک آن‌طرف‌تر از دفتر کنونی ققنوس. جرات نکردم #مجموعه_داستان آماده‌ی انتشارم را به ققنوس بدهم. مجموعه‌ی گفتگوهایم با نویسندگان، سال‌ها دست این ناشر و آن ناشر، دست‌به‌دست شده بود. نمی‌دانم چطور شد که یک روز سر راه‌ام به روزنامه، رفتم #نشر_مرکز و قبول کردند و منتشر شد.

آن روزها درگیر #عزیز_و_نگار بودم؛ گوش به گوش و سینه به سینه و کوه به کوه. چند جا که برای انتشار بردم، جواب درستی نگرفتم. دل را زدم به دریا و رفتم پیش امیرخان؛ آن‌وقت‌ها هنوز دفترشان نرفته بود طبقه‌ی بالا و همان‌جا توی پارکینگ، میز داشت و پخش هم همان‌جا بود.
دو سه روز بعد زنگ زدند که پذیرفته شده؛ و این شد حلقه‌ی اصلی اتصال اول‌ام به ققنوس که هنوزاهنوز خانه‌ام هست.
بعدها یکی دو کتاب دیگرم در ققنوس منتشر شد و بعد هم که #نشر_آموت راه افتاد. باز کجا بروم؟
امیرخان با مهربانی، معرفی‌ام کرد به هادی‌خان در #پخش_ققنوس. هادی‌خان خیلی زود برایم هادی‌جان شد و آموت، زیر سایه‌ی ققنوس، جان گرفت و شاخ و برگ داد؛ تا جایی که حتی می‌شنیدم می‌گفتند آموت، مال خود ققنوس است.
با هادی‌خان نباید خیلی تفاوت سنی داشته باشم و هادی هم هم‌سن انتشارات ققنوس است؛ نهایت یک سال بزرگتر. هر بار که به پخش ققنوس می‌روم، درس تازه می‌آموزم و جان تازه‌ای پیدا می‌کنم و پرانرژی برمی‌گردم سر کارم.
مهدی‌خان و زهره‌خانم را فقط در حد سلام و علیک، افتخار آشنایی دارم اما مگر می‌شود آدم نبیند چقدر خوب این خانواده‌ی فرهنگی، کنار هم کار می‌کنند.
دیروز به دوستی گفتم «تا با کسی کار اقتصادی نکردی، تعریف‌اش را نکن!»
گفت «یعنی چی؟»
گفتم «یعنی فارغ از چند کتابی که در نشر ققنوس داشتم و همیشه حساب‌کتاب‌هایش پاک بوده، بیش از شانزده سال است هر ماه، از پخش ققنوس، چک می‌گیرم و حتی، حتی یک‌بار هم نشده که این پرداخت یک روز به تاخیر بیفتد و یا نقد نشود.»
این‌طور است که می‌توانم به جان #ققنوس قسم بخورم.
بماند تا بمانیم.
آمین.

برچسب ها:

سایت فروش

آموت در آپارات

آموت در شبکه های اجتماعی

 

دانلود کتابنامه آموت

کتابفروشی آموت

 

تمامی حقوق مطالب محفوظ است 2024© طراحی شده بوسیله کتابدار

جستجو