يكي از رفقا آمده، جوري كه كسي نشنود، ميپرسد: «تو فكر ميكني امسال اصلا كسي بيايد نمايشگاه كتاب؟»
ميخندم و بلندتر كه حالياش كنم چيز پنهان و سياسي نميگوييم كه يواشكي و درگوشي حرف ميزني، ميگويم: «اتفاقا من فكر ميكنم امسال شلوغترين سال نمايشگاه كتاب تهران خواهد بود.»
ميگويد: «تو حرف بيربط نميزني. اما من متوجه نميشوم.»
ميگويم: «معادله خيلي ساده است عزيز جان و من از يك ماه قبل اين را در كتابفروشي آموت هم ديدم.»
ميپرسد: «چي رو؟»
ميگويم: «كتابخوانهاي حرفهاي ميدانند نودونه درصد ناشران، كتاب را با همان قيمت درج شده در پشت جلد و شناسنامهاش ميفروشند.»
ميگويد: «خب؟»
ميگويم: «و ميدانند كه وقتي اين كتابها چاپشان تمام بشود، زمان تجديدچاپ، با قيمت جديد، قيمتگذاري ميشوند.»
ميگويد: «خب ميدونم. قبلا صفحهاي نود تومان قيمت ميزديم و الان بين صدوسيوپنج تومن تا صدوپنجاه تومن.»
ميگويم: «آباريكلا! همين ديگه. جماعت چون ميدانند قيمتها بعد از نمايشگاه تغيير خواهد كرد، تا ميتوانند امسال خريد ميكنند.»
ميرود توي فكر. ميگويم: «از تو چه پنهان، خودم كلي ليست دارم براي خريد از نمايشگاه كتاب تهران.»
چشمانش برق ميزند. بيخداحافظي ميرود سمت غرفهاش.
و من دارم به ليست خودم فكر ميكنم.
https://www.instagram.com/p/BwkG4GsAJsF/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=9nsueknoi9o3