پنیر هلندی، طعمی نو، فرصتی جدید

طاهره زیانی

 

ویللم الشات، نویسنده‌ی بلژیکی زاده‌ی ۱۸۸۲، در طول زندگی ۷۸ ساله‌اش، دو جنگ جهانی اول و دوم را تجربه کرده است...

ویرانی‌ جنگ و شکوفایی پس از آن را دیده است...دریافته که تغییر پس از جنگ اجتناب‌ناپذیر است و فرصت‌ها اگر به خوبی استفاده نشوند از دست می‌روند و کشور/انسان بعد از جنگ از چرخه‌ی پرسرعت پیشرفت جا می‌ماند...

فرانس لارمانس را اولین بار بر بالین مادر محتضرش می‌بینیم...مادری که ۹ فرزند بزرگ کرده و دوران شکوه‌ش را پشت سر گذاشته، در سال‌های پایانی عمرش خالی از هر اندیشه‌ای فقط به کارهای پیش‌پا افتاده پرداخته است...پوست سیب‌زمینی‌ها را کنده و بعد از ضعیف‌تر شدن فقط گره از پنبه‌های گوریده‌ی لحاف و تشک‌ها باز کرده و پس از آن هم فقط دست بر زانو نهاده...

فرانس لارمانس محصول چنین مادری‌ست...

مادر این‌جا نماد بلژیکِ سنتی است، بدون فعالیتی مطابق با نیاز امروز، خسته ، بی‌رمق و محتضر... 

و فرانس لارمانس، نماد بلژیکِ وارث، پس از جنگ...

فرصتی دست داده تا با دیگران آشنا شود، مراوداتی جدید شروع کند و ارتباطاتی تازه برقرار کند و از منطقه‌ی امن خود که هیچ چشم‌انداز و آینده‌ای ندارد ،خارج شود...

موقعیت توسط دوستان (گرچه نه از سر خیرخواهی و بیشتر از سر نفع شخصی) فراهم است...ولی موانع پیش رو کم نیستند...

لارمانس برای کار جدید(نمایندگی پخش و فروش پنیرهلندی) نه تجربه‌ی لازم را دارد و نه اعتماد به نفس کافی...و در طول داستان همسر و برادرش نیز مدام به این دو ضعف دامن می‌زنند ، همسرِ نگرانِ از دست رفتنِ آرامشِ کوچکِ زندگی زیر چتر کارمندی ،مدام او را از ریسک کردن برحذر می‌دارد

و برادرِ بدگمان و بی‌اعتماد به عملکردِ او، مدام مشکلات و ضعف‌هایش را به رخ‌ش می‌کشد، بی‌اینکه در پی راه‌حلی برای رفع مشکل یا مساعدتی برای پیشرفت کارها باشد...

و لارمانس که در تمام دوران کارمندی‌اش فقط پشت میزتحریری از قبل آماده نشسته و تایپ کرده، در اولین گام بنا را بر ساختن محیطی می‌داند دقیقا شبیه جایی که سال‌ها در آن کار کرده و ذهن او حتی تصوری از محیط و رفتار و عملکردی متفاوت ندارد...

بخش اعظمی از زمان از دست می‌رود...لارمانس از رویارویی با شریک تجاری‌اش سر باز می‌زند...آن‌قدر ترسیده است که موفقیت پسرش در فروش هر چند اندک پنیرها را هم نادیده می‌گیرد...خسارت‌ها را پرداخت می‌کند و به خیال خود، خودش را رها می‌کند، به محل امن سابق‌ش برمی‌گردد ، بدون آنکه متوجه شود چه موقعیتی را از دست داده است...

پیشرفت برای‌ش مقدور بود...گرچه پیشنهاد شراکتِ افراد متقلب و سودجو بر ترس‌ش دامن زد و او را برای کنار گذاشتن کارِ جدید مصمم ساخت ولی نویسنده ثابت کرد که می‌شد بی‌هبچ تقلبی هم به موفقیت رسید، همان‌طور که نماینده‌‌ی لارمانس در بروخه با کمترین امکانات نزدیک نیم‌تن پنیر فروخته بود...

با کناره‌گیری لارمانس، نه تولید پنیر هلندی متوقف می‌شود و نه فروش و پخش آن...

چرخ تولید ثروت و رفاه همچنان در حرکت است، کسی جا می‌ماند که به پیشینه‌ی خود چسبیده است و هیچ انعطافی برای وفق دادن خود با شرایط جدید ندارد...

 

 

https://t.me/aamout/14252

سایت فروش

آموت در آپارات

آموت در شبکه های اجتماعی

 

دانلود کتابنامه آموت

کتابفروشی آموت

 

تمامی حقوق مطالب محفوظ است 2024© طراحی شده بوسیله کتابدار

جستجو