خاما براي من بسيار عجيب و عميق بود.
خاما پُر بود از تاريخ و غم و روانشناسي و هستي شناسي حتي! اگرنه جريانِ ٦ فصل بودنش چي ميتونه باشه وقتي انقدر دقيق نوشته شده!
هر كتاب يك سفر است اما خاما از آن سفرهاي طولاني شيرين و پر پيچ و خم و عجيب و پر از تجربه و فراز و نشيب بود!
هرقدر كه ميگذره شگفت زده تر ميشم از چگونگي خلقِ اين اثر! اين دنيا! اين سفر به اين بلندي!!!
بين همه اما درايت دايه، خانواده دوستيِ باب، مهرباني خدايار و مهم تر از همه رفتنِ خليل براي من دلنشين تر بود.
خليل ثبات نداشت، ميتوانست موفق تر باشد ولي خليل واقعا ادم ماندن نبود، هيچ جا.
از ديد من خليل حرف نميزد بحث نميکرد، نه اين خاطر كه بيزبان بود نه، به گمانم سروكله زدن با همه به جزخاما, وقت تلف كردن بود!
خاما را نخواندم، زندگي كردم.