یادداشتهای یک کتابفروش

سنگک‌خور هستیم اساسی؛ قدیم البته بربری‌خور بودیم اما حالا که دوگانه‌پز نزدیک‌مان راه راه افتاده، هر وقت دل‌مان بخواهد سنگک می‌گیریم و هر وقت دل‌مان بخواهد بربری. البته یک جورایی خودم خجالت می‌کشم یکی‌اش را بگیرم و سعی می‌کنم از جفت‌شان هم بگیرم. میلک‌رفتنی البته فقط لواش هادی‌آباد قزوین را عاشق‌ام.

هر چهار پنج روز یک‌بار می‌روم و چند تا سنگک می‌خرم و دو سه تا بربری. امروز هنوز نوبت‌ام نشده بود که متوجه نفر قبلی شدم. از این طرف هم جواب واتساپ تینا را می‌دادم که یک فایل برایم فرستاده بود. طرف درخواست کتاب داده بود برای اداره‌شان. گفتم «فوروارد کن ببینم چیا خواسته.»

فرستاد. نگاه کردم. ۹۷ جلد کتاب خواسته بود از ناشران مختلف. نوشته بود «برای اداره‌مان می‌خواهم. اگر همه را یک جا دارید، فاکتور کنید.» #جنگ_و_صلح دو دوره. #ملکوت نوشته‌ی ابراهیم صادقی ۲ جلد. (برای تینا نوشتم/ طرف حتی نمی‌دونه #بهرام_صادقی درسته، بعد می‌خواد داستان این نویسنده‌ی خاص را بخواند!) آثار #کارلوس_کاستاندا را خواسته بود. (نوشتم بنویس این‌ها قدغن شدند) دن آرام هم ۲ دوره. ۲۱ درس برای قرن ۲۱ (گفتم بنویس قدغن شده) و ... القصه این‌که ۹۷ عنوان خودش داستانی بود خواندنی. اغلب را هم ۲ دوره. گفتم به تینا «بنویس این ور سال امکان آماده کردن این لیست را نداریم. اگر مایل بودید آن ور سال انجام وظیفه می کنیم.»

آقایی که جلوی من ایستاده بود، با آرامش کامل، سنگک‌هایش را با دست برید و تکه تکه کرد و در کیسه پارچه‌ای‌اش چید. یک حس قرابت عجیبی پیدا کرده بودم. هرچی به آقا نگاه کردم که می‌شناسم‌اش یا نه، آشنا نیامد صورتش. وقتی برگشت که برود، دیدم کیسه پارچه‌ای آموت است.

کیسه پارچه‌ای‌های #آموت فقط مخصوص کسانی است که چهار کتاب به بالا خریده باشند. این اواخر یک سری کیسه پارچه‌‌ای هم آوردیم مخصوص کسانی که ده کتاب به بالا خرید می‌کنند. از این کیسه جدیدها بود. خواستم آقا را ببوسم که یادم افتاد در چه روزهای نحسی قرار داریم.

آقا رفت. چشم‌ام رفت به تنور. دیگر نوبت من بود. تینا پیام داده بود: «آقای علیخانی!»

نوشتم «بله.»

نوشت «می‌ترسم این بسته‌ها به موقع به مردم نرسه.»

نوشتم «می‌رسه. نگران نباش. اداره پست سنگ‌تمام گذاشته.»

نوشت «لااقل بنویسید که بسته‌های بعد از دوشنبه، ممکنه اون ور سال برسه دست‌شون.»

نوشتم «دخترم! تردید نکن کتابخوان‌ها از من و تو باهوش‌ترند.»

نوشت «آخه!»

نوشتم «همین که این تعداد کتاب می‌خرند، یعنی نمی‌خواهند تا آخر تعطیلات بیایند بیرون.»

نوشت «خیلی خوشحالم.»

شماها این مدت چه کتاب‌هایی سفارش دادید؟

 

https://www.instagram.com/p/B9vv8v1pbvQ/

سایت فروش

آموت در آپارات

آموت در شبکه های اجتماعی

 

دانلود کتابنامه آموت

کتابفروشی آموت

 

تمامی حقوق مطالب محفوظ است 2023© طراحی شده بوسیله کتابدار

جستجو