ماود خانم مسنی است که سالهای پایانی عمر خود را در خانهی دنج و قدیمیاش میگذراند و تنها دوستش الیزابت است که در منزلی در نزدیکی او اقامت دارد. آن دو روزگار خوشی را در کنار هم سپری کردهاند تا اینکه یک روز ماود متوجه میشود که دیگر خبری از الیزابت نیست و این مسئله او را بهشدت نگران و مضطرب میکند. او به دخترش، پرستارش، پلیس و هرکسی که میشناسد این موضوع را میگوید ولی کسی به حرفهای او توجهی نشان نمیدهد. البته این نکته را هم باید بگویم که ماود به بیماری آلزایمر دچار است و حافظهی او تنها حدود چند دقیقه دوام میآورد و بعدازآن تمام اتفاقات اخیر را به دست فراموشی میسپارد و این خود دلیلی است برای اینکه دیگران حرفهای او را باور نمیکنند. این شروعی بر اتفاقات کتاب الیزابت گمشده است میباشد.