خیلی کمحرف شدهام در کتابفروشی؛ شاید یکجور تمرین است که نشنوم، چون خفه میشوم حرفی را که شنیدهام، برای شماها ننویسم.
پیرمرد «آنا کارنینا» خواست، هم ترجمهٔ نشر نیلوفر را آوردم و هم نشر علمیفرهنگی را. قیمت هر دو تا را نگاه کرد و نیلوفر را برداشت. گفت «همهٔ اینها را دارم، دارم برای یک دوستی میبرم که سرش بوی قورمهسبزی میدهد.»