یادداشت‌های یک کتابفروش

می‌دانستم روز خلوتی خواهد بود اما نمی‌دانم چرا همان اول صبح آمدم #کتابفروشی. یک حس دلتنگی بود و یا شاید هم پیدا کردن دوبارهٔ خودم در لابلای #کتاب‌ها. وقتی رسیدم، اول باغچه‌ها را آب دادم و بعد جلوی در را آبپاشی کردم و بعد نشستم به مرور پیام‌های جواب ندادهٔ این مدت صفحات #کتابفروشی_آموت و #کتابتاز. از آخرین لایوی که در کتابفروشی داشتم، نزدیک به یک ماه می‌گذشت؛ چند روز قبل از #نمایشگاه_کتاب_تهران.

به مهربان‌جان پیام دادم که «دلم برای یه لایو تنگ شده. به نظرت لایو بدم؟» 

کوتاه برایم نوشت: «لایو بده.» 

بعد با تردید پرسیدم «ساعت دوازده یا یک؟» 

نوشت «فرقی نداره.» 

ساعت دوازده و نیم بود که وصل شدم به صفحهٔ #آموت و لایو را شروع کردم. از قبل می‌دانستم می‌خواهم مروری داشته باشم بر چهار کتاب تازهٔ آموت: #من_در_کوبا_یک_جرمن_شپرد_بودم، #باغ_مخفی، #هم_خون و #مهمان_شبانه.

تازه لایو تمام شده بود که پیام دوستان شروع شد که «چه بی‌خبر! چرا از قبل نگفتید کتابفروشی باز است؟» 

و عذرخواهی کردم که «خودم هم نمی‌دانستم می‌آیم.» 

یکی از پیام‌ها از صفحه‌ای بود بدون عکس و بدون پست؛ تنها با نام #بهار.

نشستم به کار خودم؛ این روزها عجیب دنبال موسیقی بی‌کلام هستم؛ #زاهو را با موسیقی متن‌های #النی_کاریندرو نوشتم و #خاما را با شهرزاد #کورساکف و #بیوه_کشی را با #سایات_نوا و #عروس_بید را با #دولتمند_خالف #تاجیکستانی و… و این روزها دلم یک موسیقی دیگر می‌خواهد و هنوز نیافتم‌اش.

این وسط‌ها فقط خانم دکتر قدمی آمد که برای‌مان شکلات آورده بود و خریدی داشتند و رفتند و باز سکوت بود و من و تنهایی.

تا در باز شد. تا شال بهاری را دیدم، خندیدم و گفتم «پس شما بودید بهار؟» 

بهارخانم با دو تا از پسرانش آمده بود به دیدار؛ آقاطه و آقاامیرمهدی. یادم آمد اولین باری که در غرفه آموت در نمایشگاه دیدم‌شان، آقاطه همراه‌شان بود. امروز گفتند «واقعیتش پسر بزرگم دنبال یک کتاب بود که فیلم‌اش هم آمده بود. رمان #در_پی_پایان. گشت و گفت آموت منتشر کرده. توی نمایشگاه، برای اون کتاب اومدیم و اولین بار باهاتون آشنا شدیم.» 

و دو روز بعد آقاامیرمهدی هم باهاشون آمد و بعد شنیدم که این مدت یک سری از کتاب‌های آموت را از یک کتابفروشی در میرداماد خریدند. از خودشان گفتند و مادر رمان‌خوان‌شان و آقای همسر همراه و 

خیلی از دوستان #کتابفروشی را از #نمایشگاه_کتاب_تهران و #نمایشگاه_کتاب_استانی پیدا کرده‌ایم و خوشحالیم این خانواده روز به روز بزرگتر و بزرگتر می‌شود.

شما اولین بار چطور با #نشر_آموت آشنا شدید؟

 

https://www.instagram.com/p/CtEtoCVKTvj/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==

سایت فروش

آموت در آپارات

آموت در شبکه های اجتماعی

 

دانلود کتابنامه آموت

کتابفروشی آموت

 

تمامی حقوق مطالب محفوظ است 2024© طراحی شده بوسیله کتابدار

جستجو