جیمان و ایرنا، مامانجون را بردند شمال. خودم از اول وقت اومدم جای جیمان.
تا نشستم، خانم و آقایی آمدند کتابفروشی. آقا مردد بود اما خانم گفت «میشه شما کمکمون کنید؟»
آقا عقب مانده بود.
گفتم در خدمتم.
آقا گفت «دخترم میخواد به معلمهاش #کتاب هدیه بده.»
با بیمیلی گفتم «کمتر معلمی دیدم کتاب رمان بخواند. انگیزشی بدهم؟»
خانم گفت «نه اتفاقا. رمان بدهید.»
هرچی پیشنهاد دادم، بردند.
شما اگر جای من بودید چه کتابی به یک معلم پیشنهاد میدادید؟
و سوال دوم: چرا این کتابها را برای یک معلم انتخاب کردم؟
فردا #روز_معلم هست