آرش غلامحسینی
«نفرتبازی» رمانی است در ژانر عاشقانه که البته فراتر از یک داستان سادهی دلباختگی است.
جاشوا تمپلمن و لوسی هاتن که هر کدام دستیار اجرایی یکی از دو مدیرعامل شرکت انتشاراتی بکسلی و گیمن هستند، قطبهای متضاد هماند؛ لوسی زن ریزاندام تودلبرو و مهربانی است که در شرکت همه او را دوست دارند، جاشوا غولی است با ۲متر قد و چهرهای عبوس و اخلاقی تند. حتا لباس پوشیدنشان نیز متضاد است، لوسی بینظم و ترتیب و جاشوا منظم و اتوکشیدهاست.
آن دو از هم متنفرند و از هیچ فرصتی برای آزار دادن همدیگر نمیگذرند؛ به هم خیره میشوند تا دیگری کم بیاورد و پیدرپی بارانی از متلک بر سر هم میبارند. بازی نفرت از روزی آغاز میشود که در اولین روز کار جاشوا لبخند لوسی را جواب نمیدهد و به گمان لوسی، در بازی جلو میافتد.لوسی که همیشه روابط دوستانهای با اطرافیانش دارد به خاطر این کار جاشوا از او متنفر میشود.
شروع داستان جذاب و گیراست و از همان اول خواننده را با خود همراه میکند. جملهی اول کتاب بسیار خوب فضا را باز میکند و از همان اول نویسنده درست به اصل موضوع میپردازد و از ذکر حواشی بیمورد خودداری میکند...
"من نظریهای دارم، اینکه از کسی متنفر باشید به طرز آزاردهندهای شبیه وقتی است که عاشق آن شخص هستید."
چیزی که داستان را از یک اثر عاشقانهی معمولی فراتر میبرد، گفتوگوهای درونی لوسی با خودش است. به گونهای که میفهمیم با آنکه او از جاشوا متنفر است در مغزش چیزهای دیگری در جریان است و از آنجاست که به آغاز شدن تغییراتی مشکوک میشویم. او چنان با دقت به رنگ پوست، موها، چشمها و لباس و حتا بوی بدن جاشوا دقت میکند که میفهمیم به واقع مرز میان نفرت و عشق بین این دو بسیار باریک است. او حتا از قصد بازی نفرت را آغاز نکرده، او همچنان بدش نمیاد که با جاشوا دوست باشد و اینقدر در محیط کارش دچار عذاب روانی نباشد اما جاشوا آنقدر خشک است که لوسی مجبور است برای اینکه در برابر او کم نیاورد بازی را ادامه دهد.
نخستین اتفاق عمدهی داستان هنگامی است که جاشوا لوسی را در آسانسور بغل میکند و میبوسد. ازین به بعد است که روابط بین این دو پیچیدهتر میشود.
نویسنده به خوبی توانسته تا به شخصیتهای داستان عمق کافی بدهد، این رمان صرفا گزارشی از جنگ و جدل بین دو آدم و سپس ابجاد علاقه بین آن دو نیست.با پیش رفتن داستان دلیل عبوس و بداخلاق بودن جاشوا و ابراز تنفر مدادم وی از مردهای مهربان مشخص میشود؛ علتی که به کودکی او و روابطش با پدرش بازمیگردد.اتفاقی که بین او و برادرش نیز که در گذشته شکل گرفته در این ابراز تنفر دائمی او از مردهای مهربان بیتاثیر نیست.
نویسنده به خوبی از عنصر تضاد در داستان بهره بردهاست. لوسی با آن اندام کوچکش بسیار شکننده به نظر میرسد در حالی که شخصیت نیرومندی دارد، در حالی که جاشوای غولپیکر بر شخصیت خجالتی و شکنندهی خود نقاب زدهاست تا بلکه بتواند از مشکلات دوران کودکی و آغاز جوانیاش فرار کند.
رمان نفرتبازی در جنبهی داستانی و روایی خود بسیار خوب عمل میکند، ضرباهنگ پیشرفت کتاب خستهکننده نمیشود و خواننده را به خوبی با خود همراه میکند. داستان پیچیدگی زیادی ندارد و چرخش یا اتفاق کامل غیرمنتظرهای را در آن شاهد نیستیم، در واقع در همان ۱۰۰ صفحهی اول میتوانیم حدس بزنیم که سرانجام کار به کجا خواهد کشید ولی با اینحال توصیف صحنهها به خوبی انجام میشود و سریع و پرکشش جلو میرود، بنابراین خواننده دچار ملال نمیشود.
بارزترین قسمت کتاب و مهمترین نقطهی قوت آن طنزِ قویِ موجود در مکالمههای بین جاشوا و لوسی است، متلکهایی که به هم میپرانند آنقدر جذاب هست که خواننده با اشتیاق مکالمههایشان را دنبال کند. نقش مترجم در انتقال فضای طنز داستان بسیار مهم است و بدون شک به خوبی توانستهاست نثر روان و گیرایی را به خواننده ارائه بدهد.
سومین جنبهی داستان که باید به آن اشاره کرد، روانشناسی شخصیتهاست که نویسنده به خوبی توانسته به آنها عمق دهد و باورپذیرشان کند.با آنکه داستان از دید اول شخص بیان میشود و دانای کلی در داستان نیست که افکار درونی افراد را واکاوی کند به مرور با پیشرفتن داستان پیچیدگیهای شخصیتی لوسی و جاشوا مشخص میشود. به خصوص رابطهای که جاشوا با پدرس دارد، ویژگیهای شخصیتی او را روشن میسازد.
نویسنده توانسته مطالبی را از روانشناسی با داستان درآمیزد و همین موضوع است که سطح کتاب از داستانی صرفا عاشقانه فراتر میرود.
داستان ساده و گیرا، طنز جذاب، روانشناسی و تحلیل افکار و شخصیت لوسی و جاشوا به خوبی با هم ترکیب شدهاند و رمان قابلقبولی را پدیدآوردهاند.
#نفرت_بازی
#سالی_تورن
ترجمهی #فرشاد_شالچیان
نشر آموت / چاپ دوم / ۴۵۲ صفحه / ۵۱۰۰۰ تومان