حسین جاوید: در آخرين ماههاي سال گذشته، نشر «آموت» کتاب جديد دوست عزيز من «يوسف عليخاني» را به بازار فرستاد که «عروس بيد» نام دارد و شامل ۱۰ داستان کوتاه است.
در هماين ابتداي يادداشت، بايد بگويم که «عروس بيد» يکي از بهترين مجموعهداستانهاي ايراني بود که پارسال خواندم. «عروس بيد» در ادامهي داستانهاي مجموعههاي قبلي نويسنده، يعني «قدم به خير مادربزرگ من بود» (۱۳۸۲) و «اژدهاکشان،» (۱۳۸۶) نوشته شده و ميتوان گفت سه کتاب اخير بهنوعي يک تريلوژي را شکل ميدهند، تريلوژياي که در روستاي خرافهزده و وهمآلود «ميلک» ميگذرد. جالب اينجاست که انگار مخاطبان هم از داستانهاي ـ به اصطلاح ـ «آپارتماني» دلزدهاند و فضاهاي اينچونايني را بيشتر دوست ميدارند. در حالي که اکثر مجموعهداستانهاي سالهاي اخير در چاپ اول در جا زدهاند، و يا به زحمت تجديدچاپ شدهاند، کارهاي يوسف عليخاني از استقبال خوبي برخوردار بوده و «اژدهاکشان» به چاپ چهارم و «قدم به خير» به چاپ سوم رسيده است.
در هر داستان «عروس بيد» ما با ماجرايي مربوط به يکي از اهالي ميلک مواجه ميشويم. اين ماجراها رنگ و بويي از خيال و وهم دارند و در عين آنکه فراواقعي به نظر ميرسند عريانترين واقعيات زندهگي گروهي از مردم يک منطقهي دورافتاده را به نمايش ميگذارند. خرافات مهمترين عنصر شکلدهندهي اين داستانهاست. مردم ميلک باورها و آيينهايي خرافي دارند که به شدت به آنها پايبندند. بعضي چيزها را مقدس و بعضي را نحس ميدانند. به امامزادهاي که در روستاي کوچکشان واقع است نيز احترام خاصي ميگذارند و به او معجزات و قدرتهاي خاصي نسبت ميدهند. اين امامزاده در اکثر داستانها نقش ايفا ميکند، گاه يک مکان بسيار مهم براي رخدادن پلات داستان است و گاه کارکردي بنياديتر از يک مکان صرف دارد. هماين خرافات هستند که اتمسفر ويژهي داستانهاي يوسف عليخاني را شکل دادهاند. اين داستانها غالبن المانهاي فراواقعي، مانند آنچه در داستانهاي رئاليسم جادويي امريکاي لاتين ميبينيم، ندارند. با اين حال، بر اثر تسلط فضاي خرافه و باورهاي غيرواقعي، پسزمينهاي از وهم و خيال ميگيرند و خواننده را بين واقعيت و دروغ در نوسان نگه ميدارند. داستانهاي «پنجه،» «رتيل،» و «جانقربان» از بهترين نمونههاي اين نوع رويکرد هستند. در اين داستانها کسي با ملحفه به آسمان نميرود و زندهگي جريان طبيعي خودش را طي ميکند. اين تصورات غيرواقعي ميلکيهاست که يک اتفاق طبيعي را از جادوييترين و دورترين جنبهي ممکن تفسير ميکند. مثلن، در داستان «جان قربان» سقوط طبيعي جانقربان، که بر اثر بياحتياطياش در بالارفتن از درخت توت براي چيدن برگهاي آن رخ داده، به مقدس بودن درخت و انتقام امامزاده از کسي که حرمت درخت نظرکرده را حفظ نميکند ربط داده ميشود. فقط خود داستان «عروس بيد» است که کاملن ماوراطبيعيست و ميتوان آنرا در رديف داستانهاي رئاليسم جادويي قرار داد.
بسياري از کساني که دربارهي داستانهاي يوسف عليخاني نوشتهاند از اين داستانها بهعنوان (داستانهاي اقليمي نام بردهاند، اما به گمان من آنها کاملن به خطا رفتهاند. آثار عليخاني ارزش اقليمي ندارند يا اگر دارند، اين ارزش در مقابل ارزشهاي تکنيکي و داستاني آنها بسيار کمرنگ است. ميلک ـ با اينکه نام يک روستاي واقعي در نزديکي قروين است ـ يک شهر خياليست، ناکجاآباد است. وقايعي که در آن ميگذرند هم سرشارند از تخيلات نويسنده. پس نميتوان اين داستانها را اقليمي دانست و برايشان ارزش جامعهشناختي يا فولکلوريک قائل شد. حتا زبان اين داستانها يک زبان جعليست که نويسنده با استفاده از زبان ويژهي آن منطقه آفريده و زباني نيست که گويشور واقعي و بيروني داشته باشد.
مرگ و مير و کوچ اهالي روستا که در «قدم به خير...» و «اژدهاکشان» هم ديده ميشد در «عروس بيد» بسيار بيشتر است. در اکثر داستانها روايتي از مرگ يا کوچ يکي از اهالي ميلک را شاهد هستيم و در «پير بيبي،» آخرين داستان کتاب، ميبينيم که ميلک ديگر تقريبن خالي از سکنه شده است. البته نگران نباشيد! قرار نيست داستانهاي ميلکيها تمام شود. آنطور که يوسف به من گفت، داستانهاي بعدي او به سرگذشت ميلکيهايي که به قزوين و تهران کوچ کردهاند خواهد پرداخت!
داستانهاي يوسف عليخاني من را به ياد داستانهاي زندهنام «غلامحسين ساعدي» و آن شاهکار بيبديلاش «عزاداران بيل» مياندازد. اميدوارم روزي يوسف بتواند کتابي بنويسد که تا اين پايه ماندگار، خواندني و بينقص باشد.
دربارهي مجموعهداستان «عروس بيد» گفتوگويي با «يوسف عليخاني» انجام دادهام که پس از تعطيلات نوروزي در روزنامهي بهار منتشر خواهد شد. در اين گفتوگو جزييتر به مسائل مطرحشده در يادداشت حاضر پرداخته شده است.
کتابلاگ؛ حسین جاوید - دوشنبه - ۲ فروردين ۱۳۸۹