رمان جدید محمدهاشم اکبریانی با عنوان «چهره مبهم» درباره شخصیتی که لبخند انسانها را از آنها میدزدد، منتشر شد. این نویسنده میگوید که رمانش را به واسطه افسردگی انسانهای اطراف خودش نوشته است.
محمدهاشم اکبریانی، نویسنده در گفتگو با خبرنگار مهر، درباره اثر تازه منتشر شدهاش گفت: «چهره مبهم» رمان جدیدم چند روز پیش توسط نشر آموت راهی بازار نشر شده است. اگر بخواهم برای موضوع و محتوای آن مقدمهای بگویم، باید اشاره کنم که در دنیای امروز عوامل مختلفی وجود دارد که سعی دارند شادی را از انسان بگیرند. به دلیل وجود این عوامل است که شاهد توسعه گستردهای از بیماریهای روانی مانند افسردگی هستیم.
وی افزود: داستان «چهره مبهم» درباره شخصیتی است که چهره مبهم و نامشخصی دارد و معلوم نیست چه کسی است و از کجا آمده، اما سعی دارد لبخند را از لب انسانها بدزدد. تمام هویت و موجودیت این چهره مبهم هم در همین کار یعنی دزدیدن لبخند انسانها خلاصه میشود. البته این سرقت و دزدی که او انجام میدهد، کاملا یک امر منفی نیست، چون این شخصیت برای کارش توجیهاتی دارد و گاهی هم موفق به قانع کردن دیگران میشود. بنابراین اینگونه نیست که لبخند دزدی او عملی غیراخلاقی یا ضداخلاقی به نظر برسد چون او کاری میکند که دیگران نظرش را بپذیرند.
این نویسنده ادامه داد: فردی در داستان وجود دارد که لبخندش دزدیده میشود و این موضوع هم به مرور و تدریجا رخ میدهد، یعنی قبل از این که لبخندش کاملا محو شود، اول تبدیل به نیمهلبخند میشود. به مرور که این اتفاق در حال رخ دادن است، خود این فرد برای خود توجیه میکند که از بین رفتن لبخند بهتر است. او گفتگوهایی هم با چهره مبهم دارد و کش و قوسهای درونی هم با خودش دارد. تقابل فردی که لبخندش دارد از بین میرود با خودش، و همچنین با آن چهره مبهم، زمینه اصلی داستان این رمان را تشکیل میدهد.
اکبریانی گفت: نگارش این رمان را اواسط سال 89 آغاز کردم و تا سال 90 آن را به پایان رساندم. سپس مدتی را برای بازخوانی آن صرف کردم و اوایل سال 91 هم آن را به ناشر تحویل دادم.
نویسنده مجموعه داستان «آرامبخش میخواهم» درباره انگیزه خود از نوشتن این رمان گفت: در اطراف خودم و زندگی شخصیام این روح افسرده را به وضوح میدیدم و دنبال این بودم به گونهای، به آن شکل داستانی بدهم. چون کار من هم بیشتر، قدم زدن در حوزه سوررئال است، آن را در قالب یک اثر سوررئال نوشتم. شخصیتهای داستان هم، همه انسان نیستند. مثلا کوه، زنبور و ... همه جزو شخصیتهایی هستند که داستان را پیش میبرند. فضاهایی هم که در کار وجود دارد، صرفا فضاهای معمولی و رئال نیستند.