زندگیای که در آن بشود با تقلب سختیها را دور زد، زندگی نیست. وجود ما چیزی نیست که برای احتراز از درد و رنج بشود آن را مهندسی یا بهینه کرد. انسان بودن یعنی همین. یعنی زیباییها و رنجها با همند و هیچ کدام بدون دیگری معنایی ندارد.
آیا دوست دارید دستگاهی بسازید و به گذشتهی خود سفر کرده و چیزهایی را تغییر دهید؟ مثلا از مرگ یکی از عزیزانتان جلوگیری کنید و یا یک سرمایهگذاری خوب با توجه به اطلاعاتی که از آینده دارید انجام دهید یا خیلی کارهای دیگر.
شاید بدون هیچ فکری به این سوال پاسخ مثبت دهید و بگویید مگر چیزی بهتر از این هم وجود دارد؟
ولی شاید باید کمی بیشتر تفکر کرده و جنبههای دیگر موضوع را هم مورد بررسی قرار دهید. امکان دارد کار شما باعث تغییر در چیزهایی شود که آینده را بهطور کلی دگرگون کند و زندگی شما و حتی کل مردم کرهی زمین را تحتتاثیر قرار دهد. اما ممکن است حتی با وجود همهی این موارد دست به این کار بزنید و من به شما هشدار میدهم که مسئولیت تمام عواقبی که این عمل به دنبال دارد بر دوش خودتان خواهد بود!
«بازگشت» رمانیست که پس از خواندن آن با دید وسیعتری میتوانید به پرسش بالا پاسخ دهید و نتیجهی ایجاد هر گونه دگرگونی در گذشته را در این داستان فوقالعاده زیبا مشاهده خواهید کرد.
هلنا دانشمندیست که برای درمان مادرش که مبتلا به بیماری فراموشی و از دست دادن خاطرات گذشته است بر روی ساخت دستگاهی کار میکند تا با استفاده از آن بتواند روند بیماری مادرش را آهستهتر کند ولی از این موضوع نیز غافل است که چیزی که او در حال درست کردنش است بهزودی جهان را دگرگون خواهد کرد. از طرف دیگر بری یک پلیس معمولی است که دختر عزیزش را سالها پیش از دست داده و لحظه لحظهی عمرش را با این مصیبت بزرگ سپری میکند. تقدیر این دو نفر را در یک مسیر قرار میدهد و اتفاقاتی را به وجود میآورد که نظیرش را در هیچ کتابی مطالعه نکردهاید.
ترجمهی این کتاب بسیار خوب و روان است و از این بابت باید از آقای سیدرضا حسینی بسیار ممنون باشیم و امیدوارم به زودی کارهای بیشتری از این مترجم توانا بخوانیم.
در انتها به شما اطمینان میدهم که از خواندن این کتاب مهیج با درون مایهی #علمی_تخیلی لذت فراوان خواهید برد.