وقتی #ایراندخت را برای اولین بار میخواندم (پیش از انتشار) اصلا برایم دور از انتظار نبود و #بهنام_ناصح واقعی بود که در دیالوگها حرف میزد.
آشناییمان به دورهی سربازی برمیگردد؛ سال ۱۳۷۸ و دایرهی خبر نیروی زمینی ارتش. دوستان مشترک زیادی در حوزهی ادبیات داشتیم و خواندههای مشترک و بعد از سربازی هم این رفاقت ادامه پیدا کرد.
همیشه اعتقاد دارم قدم اول وقتی محکم باشد و ازش استقبال بشود، راه نویسنده در آیندهاش هموارتر خواهد شد. بعد از انتشار #ایراندخت و دریافت چند جایزهی مختلف، بهنام به خودش آمد و مصممتر شد برای نوشتن.
رمان دومش #پروانه_ای_روی_شانه هم خوشاستقبال بود و هم رمان سال شد و هم موردتوجه قرار گرفت.
و رمان سومش #خاطرات_خانه_ابری.
#بهنام_ناصح زیرکانه، بسیاری از انتقادات سیاسیاش را در لابلای رمانهایش، از زبان شخصیتهایش بیان میکند.
بهنام از سالمترینهاییست که در این بیستوپنج سال گذشته دیدهام؛ و خوشحالم برای این آشنایی
https://www.instagram.com/p/CxIIi8LqfrX/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==