خدیجه زمانیان
یوسف علیخانی از آن دسته آدمهایی است که زندگیاش به طرز عجیبی با کتاب گره خورده است. از همان زمان که خبرنگار بود او را می شناختم، خبرنگاری نویسنده که دنیای خبر را بوسید و کنار گذاشت و بر ساحت کتاب متمرکز شد. من همواره پیگیر کارهایش بودم. کتابهایش را میخواندم و به او به دلیل خلق جهانداستانی که دارد، آفرین میگفتم؛ جهانی که بر دل مینشیند.
او در طی این نیم قرنی که زندگی کرده همواره تلاش کرده کلمات را بر جان آدم های اطرافش بنشاند. گاهی تعجب می کنم از این همه انرژی که او برای کتاب میگذارد؛ در گوشه کوچکی که ساخته و نامش را «آموت »گذاشته جهان بزرگی خلق کرده و به بهانه های مختلف، آدمهایی که به کتاب ربط پیدا می کنند اعم از نویسنده، کتابخوانها، ناشران و مترجمها را دور هم جمع می کند تا از کتاب حرف بزنند.
یوسف علیخانی، نویسنده داستانهای «قدمبخیر مادربزرگ من بود»، «اژدهاکشان»، «عروس بید»، «بیوهکشی»، «خاما» و «زاهو»، جوایز زیادی به خاطر کتابهایش و فعالیت هایش در حوزه نشر دریافت کرده است. امروز که اولین روز سی و ششمین دوره نمایشگاه بین المللی کتاب تهران است، خوش دیدیم با او گپ بزنیم و حرفهایش را درباره کتاب و نمایشگاه کتاب بشنویم. این گفتگو را بخوانید.
• از نمایشگاه کتاب و فرصت هایی که برای آشتی مخاطب با کتاب، ترویج کتاب و آشنایی مخاطب با نویسندگان و مترجمان ایجاد میکند بگویید. چون بسیاری بر این باور هستند که نمایشگاههای کتاب حضوری در این روزگار کارکردهای سابقشان را از دست دادهاند و بود و نبودشان اهمیتی برای مساله کتابخوانی، صنعت نشر و غنای فرهنگی ما ندارد.
نشستن پشت میز و تحریریه و جلسات مختلف و اظهارنظرکردن خیلی ساده است، کدام از این بسیاری که شما میفرمایید، کتابفروش و ناشر هستند؟ به این معنی که از نزدیک، دستی در آتش داشته باشند و بگویند نمایشگاه کتاب، کارکرد سابق را دارد یا نه.
نکاتی که گفتم به باور بسیاری از کارشناسان و حتی ناشران است . یکی از مسایلی که در این مورد به کرات گفته میشود برتری بعد فروشگاهی بر نمایشگاهی است. به عنوان کسی که در ردای نویسندگی، ناشری و روزنامهنگاری تجربه زیادی از حضور در این رویداد فرهنگی دارید، پیشنهادهای شما برای برگزاری یک نمایشگاه حرفهای، جاندار و مثمر ثمر چیست؟
چند روز پیش با یکی از خبرگزاریها مصاحبهای کرده بودم که روزنامه شما هم بخشی از آن را منتشر کرد. در بخشی از آن گفته بودم «بیست سال پیش وقتی روزنامهنگار بودم، یادداشتهای تندی علیه نمایشگاه کتاب تهران نوشتم با این رویکرد که اینجا فروشگاه کتاب تهران است و نه نمایشگاه کتاب.» و بعد ادامه دادم وقتی هفده سال پیش ناشر شدم و شرایط را از نزدیک و با پوست و گوشت و استخوان، لمس کردم، دیدم یادداشتهایم بیهوده و هدر بودند. البته این بخش از گفتگو را دوستی در سایتی به مسخره گرفته که فلانی مزه پول را که دیده، پشت کرده به آرمانهایش. دوست داشتم یک جایی بهش جواب بدهم که رفیقجان! اگر همان پول کثیف (که جنابعالی ازش گریزانی) نبود، هیچ کتابی، متولد نمیشد.
نمایشگاه کتاب تهران با تمام ایراداتی که میتوان در طول برگزاریاش پیدا کرد، چه بخواهیم و چه نخواهیم، بزرگترین اتفاق فرهنگی کشور است و این را باید قدر دانست. برخی میگویند نمایشگاه کتاب تهران خلوت شده. من هم با آنها همنظر هستم که خلوت شده، اما چرا؟ برایتان برمیشمارم؛ اول: همزمانی برگزاری نمایشگاه کتاب تهران و نمایشگاه مجازی کتاب. بخش زیادی از دوستانی که از سراسر کشور به نمایشگاه تهران میآمدند، حالا با وجود نمایشگاه مجازی، خریدشان را از سایت نمایشگاه انجام میدهند و با ارسال رایگان، به اقصی نقاط کشور ارسال میشود. دوم: طی دو سال گذشته از حضور زنان به نمایشگاه به دلیل پوشش ممانعت شد این بخش خیلی مهم بود و باعث افت پنجاه درصدی فروش ناشران شد. سوم؛ تورم،گرانی و خالی شدن جیب مردم است.
اشاره کردید به مساله گرانی کتاب. درباره تاثیر این گرانی بر روند کتابخوانی بیشتر بگویید و آیا کتاب در ایران واقعا کالای گرانی است؟
** سال ۱۳۸۸ کاغذ تحریر ۶۰ در ۹۰، ۷۰ گرمی بندی ۲۰ هزار تومان بود و همین الان که من دارم به سوال شما پاسخ میدهم بندی ۱ میلیون و ۲۴۰ هزار تومان؛ یعنی کاغذ از سال ۱۳۸۸ تا الان که ۱۴۰۴ هستیم ۶۲ برابر شده است.
کتاب ۲۰۰ صفحهای در سال ۱۳۸۸ با در نظر گرفتن صفحهای ۲۰ تومان درمیآمد ۴۰۰۰ تومان. الان باید چند دربیاید؟ ضرب در ۶۲، به عبارتی میشود صفحهای ۱۲۴۰ تومان، یعنی همان کتاب 200 صفحهای درمیآید ۲۴۸ هزار تومان.
یک سوال اینجا پیش میآید آیا کتاب فقط با کاغذ چاپ میشود و مخارج دیگر ندارد؟ خیر. کاغذ یک بخش از تولید کتاب است. با این حال کاغذ بین سالهای ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۹ کمی با نظارت ارشاد و کاغذ سهمیهای مهار شد اما آیا راهی برای مهار قیمتهای مربوط به چاپ و لیتوگرافی و فیلم و زینگ وجود داشت؟ این مهار کاغذ هم طی چهار سال گذشته وجود نداشته.
بعد یک چیز دیگر. همان سال ۱۳۸۸ قبل از اینکه از کار روزنامه استعفا بدهم، حقوقام ۵۰۰ هزار تومان بود. ضرب در ۶۲ بکنیم میشود ۳۱ میلیون تومان. من دو دهه است حقوقبگیر نیستم اما آیا روزنامهنگاری الان با ۲۵ سال سابقه ۳۱ میلیون تومان حقوق میگیرد؟ اگر میگیرد که خب دیگر جای بحث نیست، قیمتها (لااقل در حوزهٔ کاری ما) ۶۲ برابر شده است ولی اگر حقوق کارمندان که بخش عمدهای از کتابخوانان را تشکیل میدهند، ۶۲ برابر نشده است، خیلی جاهای کار میلنگد.
هیچوقت یادم نمیرود یک دهه قبل وقتی مردم به نمایشگاه کتاب تهران میآمدند، با پولی که کنار گذاشته بودند، ۸ تا ۱۰ تا کتاب میخریدند، اما طی یکی دو سال گذشته، وقتی یکی ۱۰ تا کتاب میخرد، با لذت به او نگاه میکنیم.
خیلی وقتها با خودم میگویم مردم ما خیلی نجیب هستند که هنوز کتاب میخوانند. البته شاید نباید خیلی صریح بخش پایانی سوال را پاسخ بدهم اما گریزی نیست؛ بله کتاب به نسبت کشورهای دیگر اصلا کالای گرانی نیست.
• نشر آموت از همان اوان برپاییاش، گعده دوستداران کتاب، منتقدان، روزنامهنگاران، کتابخوانها، نویسندگان و مترجمان بوده است. چه توصیهای دارید به ناشران برای این که چنین حلقههای وصلی در نشرشان ایجاد کنند. یک ناشر چقدر به صورت خلاقانه موظف به ترویج کتاب است و برای این مساله چه کارهایی باید انجام دهد؟
من جدا از نویسنده، ناشر و کتابفروش بودن، باغبان هستم. دقت کردم، خیلی وقتها دست ما نیست که کدام درختمان پربارتر بشود. خوب کود میدهی، خوب هرس میکنی، خوب سم میزنی، به موقع آب میدهی اما بعد یکباره یک روز میروی و میبینی درختات خشک شده. من روی زمین را میبینم اما آیا از کرم ریشهخوار باخبرم؟
کتاب هم همین است، بارها شده دوست داشتم فلان کتاب بیشتر خوانده شود و به اصطلاح پرفروش بشود اما نشده، بعد کتابی را که اصلا هیچ وقتی برایش نگذاشتم، پرفروش شده است. اما آیا اینها دلیل میشود من تحرک نداشته باشم؟ نه. زندگی یعنی همین، اینکه بدانی با هر برگ تازه، تو زندهتر میشوی.
ربطاش را به سوالتان را پیدا کردید؟
بله تلاش باید انجام شود اما ممکن است ثمرهاش در جایی دیگر و وقتی دیگر باشد نه آنچه مورد انتظار ماست.
در آستانه برپایی نمایشگاه کتاب چه توصیه ای دارید برای حضور در نمایشگاه کتاب؟
کتابخوان اگر کتابخوان باشد که اصلا نیاز به توصیه ندارد. کتابخوان واقعی مثل یک کوهنورد حرفهای که هفتهای یکبار به کوه میرود، به کتابفروشی موردعلاقهاش میرود و قاعدتا در این آمد و رفتها، از کتابهای تازه باخبر میشود و مینشیند دو صفحهاش را میخواند و به انتخاب میرسد.
قاعدتا توصیهام به کتابنخوانهاست که بگویم نصف عمرتان بر فناست که کتاب نخواندید. البته شاید هم به من بخندند که فلانی چون کتابفروش است، چنین میگوید که شاید هم حق داشته باشند اما زمانی مزه حرفم را درخواهند یافت که یک کتاب را بخوانند و به جانشان بنشیند. اگر کتابنخوان هستید و این گفتگو را خواندید و به نمایشگاه کتاب تهران و غرفه آموت آمدید، بیایید رازی را به شما بگویم. من اگر یادم نبود، شما یادم بیندازید.
• به عنوان کسی که به اشکال مختلف زندگیاش با کتاب گره خورده است، باید چه کرد تا مردم بیشتر کتاب بخوانند؟
هیچی. مگر قرار است همه کتابخوان بشوند یا باشند؟ پدر پیر و محتضر من اصلا در عمرش جز یک قرآن که شصت سال پیش در کلاس اکابر بهش هدیه دادند، کتابی نخوانده اما بسیار بسیار بهتر از خیلیها که کتابخوان هستند، جامعه را میشناسد. خوب قصه میگوید. خوب نقل میگوید. کلی شعر ازبر هست. به نظرم به جای تلاش برای کتابخوانی مردم، باید تلاش کرد مردم بهتر زندگی کنند. اطرافشان را بهتر ببینند و جامعه و تاریخ و فرهنگشان را بشناسند.
• از میان نویسندگی و ناشری کدام یک برای شما جذابتر است و چرا؟
هیچوقت ناشر نبودم. الان در این گفتگویی که با هم کردیم من ناشر بودم یا نویسنده؟
• چند کتاب جدید برای نمایشگاه این دوره دارید و پیشنهاد شما برای مخاطبان چیست؟ اگر مخاطبی از شما بخواهد کتابی معرفی کنید چه آثاری از نشرتان را به او پیشنهاد میدهید.
نشر آموت تا این لحظه جمعا 352 عنوان کتاب منتشر کرده است. چند سالی است قرار داریم ماهی یک کتاب منتشر کنیم که بتوانیم به درستی معرفیاش کنیم. پارسال ناپرهیزی کردیم و 15 عنوان کتاب تازه منتشر کردیم. 98 عنوان هم تجدیدچاپی داشتیم که به امید خدا همه این کتابها در غرفه نشر آموت عرضه خواهد شد.
اجازه میخواهم کتاب خاصی را نام نبرم و پیشنهادم این است دوستان کتابخوان به نمایشگاه کتاب بیایند و قدم سر چشم ما هم بگذارند و حضوری که آمدند، بنا به روحیهی هر کس، به او کتاب موردعلاقهاش را پیشنهاد کنیم.
https://www.qudsdaily.com/?nid=10639&pid=6&type=0