خاموشان قصهی فراموششدگان
محدثه سادات رضوی
یادداشت نشریۀ تقاطع شمارۀ 50| «یک کلمه فقط چند حرف نیست. یک باغ فقط چند درخت تنها نیست. یک درخت خشکیده، فقط یک درخت نیست. چشمهها بر سینه رودخانهها آرام میگیرند. جای هزاران پا بر جاده مانده است. کوهها، ایستاده تماشا میکنند. سنگها غمگین میشوند. بادها رازها دارند. درخت تا دانه، اسب میشود و در دنیای خاموشان، افسانهها، قصه میزایند و قصهها، داستان میشوند.» | فرازی از متن «خاموشان»
«خاموشان» مجموعه داستانی تازه یوسف علیخانی با ۴۰۰ صفحه، شامل ۳۲ داستان با عنوانهای: «گُلابی برای دُخترِ غارخواه»، «خَرتُو»، «خوناوهی اَرادله در مِرسِ اجدادی»، «پُشتین گوله»، «پُشتاپُشت»، «نِهاجه»، «اِولاکو»، «عیوجَر»، «سینهی سیمرغِ سیبُن»، «بوی پَرتاخالِ کشکرتها»، «ماپروین»، «اَداکار»، «شآلدانه»، «کَرگلو»، «پوکار»، «سُمبُره»، «یه چَمچِمه آرده»، «تورهباد»، «خُشگام»، «بورمِه»، «تَلابُن»، «جان به سَر»، «تَشکَلگاه»، «اِشکسِت»، «گُرانه»، «زِوانه»، «باددَکَت»، «مَرگِهخاز»، «نِتاج»، «اَفسانَهی»، «تادانهی کولی سَر» و «وَلگِ آخر» است که اخیراً در نشر «آموت» مننشر شده. اثری که در کمتر از یک هفته به چاپ دوم رسیده و گمان میرود با توجه به استقبالی که تا کنون از «خاموشان» شده، این مجموعه جزو آثار پُر فروش این نویسنده شود.
علیخانی که پیش از این، از او رُمانهای «زاهو»، «خاما» و «بیوهکشی» و مجموعه داستانهای «عروس بید»، «اژدهاکشان» و «قدمبخیر مادربزرگ من بود»، منتشر شده، حکایت نگارش و انتشار کتاب تازه خود را اینگونه بیان میکند: «این سیودوتا داستان تا خاموشان بشوند، دو سالی طول کشید. آخر سالی رفت برای مجوز. به روالی که دانی و دانیم، چند تا کلمه را حذف کردند... بعد که مجوزش آمد، دیگر هفتهای به نمایشگاه کتاب تهران مانده بود و میشد سزارین کرد و کتاب را رساند به خوانندهها، اما ماندم. بعد هم تا مهربانجان به جلد نهایی برسد ماهی گذشت و قرار بود به روال طبیعی، خاموشان اول تیرماه منتشر شود که شد؛ اما در میانهی دوازده روزی بودیم که هیچ داستانی جز داستان آن روزها، خواندن نداشت! بعد قرارم شد بگذارمش کنار تا وقتی دیگر؛ شاید چند ماه دیگر اعلام کنیم «خاموشان منتشر شد». اما هفتهی گذشته که رفقای کتابفروشی آمدند و دیدم این جمع شدن به قصد خواندن، دورشان میکند از هراس و تنهایی، گفتم: من کیام که دیگری جان و مال دهد! خاموشان سد را شکست و زاده شد؛ درست به وقت خاموشی. خیلی گفتند نکن! وقتش نیست. کسی این روزها دغدغهی کتاب و داستان ندارد. خیلی گفتند: این روزها مردم... گفتم: خاموشان باید این روزها منتشر شود تا معنا پیدا کند؛ چه خوانده شود و چه گم شود در تاریکی...».
«خاموشان» قصه آدمهایی است که بودهاند، اما دیگر نیستند؛ شاید هم هنوز در سایهها، در زمزمههای باد، در چشمان بسته خوابزدگان، زندهاند. این داستانها از دلِ زندگیهای خاموششده برآمدهاند؛ قصههایی که گاهی به نجوایی در باد، گاهی به سایهای لرزان پشت پنجره، و گاهی به ردِپایی در مه میمانند.
مرگ در این قصهها پایان نیست؛ حضوری است گرم و نزدیک، آنچنان که انگار در کنارمان نفس میکشد. شاید خاموش شده باشند، اما هنوز شنیده میشوند، هنوز دیده میشوند، هنوز در تاریکیِ شب، درست پیش از آنکه پلکها بسته شوند، از گوشه چشم پیدا هستند و اما: دنیای پساخاموشان، دنیایی دیگر خواهد بود؛ دنیایی پر از عشق و اسطوره، نفرت و افسانه و رودها و سفالینهها و غارها و البته استخوانهای قصهگوی آدمها.
از نگاهی دیگر، «خاموشان، یادآور دو اثر کلاسیک در سینما و ادبیات داستانی ماست: باشو غریبه کوچک و عزاداران بیل. در باشو، مخاطب با گویشی ناآشنا روبهروست و فهم روایت بیشتر از طریق تصویر ممکن میشود. بیشترِ دیالوگهای فیلم برای ما نامفهوم باقی میماند، اما منظور آدمها را میفهمیم. علیخانی نیز با بهرهگیری از گوش محلی روستای میلک و فضاسازیهای دقیق، تجربهای مشابه در قالب ادبی پدید میآورد. گرچه ممکن است همه واژگان و گفتگوها برای خواننده روشن نباشد، اما نویسنده از طریق تصویرسازی، راهی به درون جهان داستانی میگشاید و مخاطب را با مسائل و تجربههای زیستی مردمان آن اقلیم آشنا میکند.
از طرف دیگر، داستانهای این مجموعه حالتی بههمپیوسته دارند. شخصیتهایی که در یک داستان دیده میشوند، گاه در داستانی دیگر نیز حضور دارند. این پیوستگی و مکان رخداد ماجراها، ذهن خواننده را بهسوی عزاداران بیل سوق میدهد؛ روایتهای جداگانه تصویری یکپارچه از زندگی در یک روستا ترسیم میکنند.
یوسف علیخانی با نگارش این داستانها، کاری کرده است کارستان.
نویسنده با نثری جاندار بدون تکیه بر پیچیدگیهای زبانی، از دل واژگان محلی و تجربههای ملموس، زبانی روایتگر خلق میکند که برای خوانندهی امروزی قابل دریافت است. شخصیتهای این مجموعه نه قهرمانهایی آرمانیاند، و نه قربانیانی منفعل. آنها انسانهایی هستند درگیر مسائل روزمرهی خود؛ با تنوع زبانی، فرهنگی، مذهبی، جغرافیایی و زیستی.
این مجموعه نه قهرمانهایی آرمانزده دارد و نه قربانیان منفعل، آنان انسانهاییاند درگیر با مسائل روزمره خود؛ از باورهای آیینی و مناسک سنتی گرفته تا بحرانهای معاصر چون مهاجرت (تنها گذاشتن روستا) و کمآبی، اقتدار مردانه و پدرسالاری رو به زوال نیز در لایهی زیرین داستانها محسوس است. زندگی روستایی با تمام چالشها و پیچیدگیهایش بازتاب مییابد و فضای روایی آکنده از عناصر اقلیمی و جغرافیایی است و نثر علیخانی آغشته به جزئیاتش؛ از شیوه پختوپز و لباسهای محلی تا آیینها و باورهای کهن.
اگر چه زبان داستانها محلی است، اما دغدغهها و مضامین آن، از جنس مسائل انسانیاند، و از همین رو فراتر از اقلیم قابل خواندن و تفسیرند، و برای طیف گستردهای از مخاطبان قابل درک، همدلیبرانگیز است. خاموشان را میتوان سندی زنده از تجربهی زیستهی مردمانی دانست که در حاشیهی روایتهای رسمی شهری ماندهاند؛ کتابی برای خوانندگانی که میخواهند صداهای فراموششدهی ایران امروز را در دل روایتهای بومی کشف کنند.»
«آدمها، سالهاست به دنبال زبانِ خاموشان هستند، تا بارِ سنگینِ تنهایی را از روی دوشِ خود بردارند، اما آخرین نگهبانِ حروفِ گمشده، در مه، گم شده.» | فرازی دیگر از متن «خاموشان».
https://www.titrqazvin.ir/news/25607




