نوشته: هادی خورشاهیان
بلقیس سلیمانی دربارهی مجموعهی «از خواب می ترسیم» هادی خورشاهیان گفت: آنچه که جلب توجه میکند بهره بردن از قالب داستانی «فلش فیکشن» است. درمجموعهی «به چیزی دست نزن» بهره گیری از این شکل دارای پرداختی دوپاره است به این معنا که آغاز برخی داستانها در قالب داستان کوتاه است و از ویژگیهای داستان کوتاه مانند ارائهی یک طرح وسیع ، جزئینگری در شخصیتپردازی بهره میگیرد، اما در پایان به شیوهی فلش - پایانی ناگهانی و کوبنده- خاتمه مییابد. این داستاننویس ادامه داد، اکثر داستانهای مجموعه از این دوپارگی رنج میبرند. بسیاری از داستانها استعداد این را دارند که به داستان کوتاه بسیار ارزشمندی تبدیل شوند ؛ در صورتی که بار داستانها بر پایهی ضربهی کوبندهی نهایی نباشد. کلیت نگاه نویسندهی «از خواب می ترسیم» یک نگاه رئالیستی است و حتی زمانی که از عنصر خواب هم بهره میبرد وارد فضاهای فانتزی یا فضای سورئال نمیشود. به همین دلیل فضاها خوشخوان و فاقد پیچیدگیهای تکنیکی هستند. در یکی از داستانها شاهدیم که زن و مرد به قبرستان رفتهاند و از روی اسامی روی سنگ قبرها در حال انتخاب اسمی برای فرزندشان هستند. داستان بر پایهی یک نگاه اگزیستانسیالیستی است. به این معنا که شخصیتها سعی دارند که از یک فضای سرد و فاقد روح زندگی، زندگی را بیافرینند. وی متذكر شد:خواب از موضوعهای است که هر دو مجموعه داستان به آن پرداختهاند. در داستان «از خواب می ترسیم» شخصیت خواب راز آلودی را میبینم و در داستان «موش کور» با زنی مواجه هستیم که خواب میبیند به موش کور تبدیل شده است ؛در مقایسهی این دو داستان «موش کور» از مجموعه داستان «به چیزی دست نزن » دارای برتری است؛ زیرا به طور صرف به عنصر خواب نپرداخته است و مجموعهای از نشانهها را برای رسیدن به وضعیتی که در بیرون اتفاق میافتد در اختیار مخاطب قرار میدهد. سلیمانی خاطرنشان كرد:بسیاری از داستانهای این دو مجموعه از موضوعهای روزمره بهره میبرند. از دیگر موارد قابل اشاره در هر دو مجموعه عنصر «ارتباط» است. ارتباط راویتكنندگاه با خود. مثلا داستان «موش کور » که رابطهی یک شخصیت را با نهاد و وجود خویش به تصویر میکشد؛ یا داستانهایی که در آنها شخصیت را با افراد دیگر در ارتباط میبینم . موضوعهایی که همهی افراد بهطور روزمره با آنها مواجهاند. هر نویسندهای به دو شکل برداشت و پرداخت تازه میتواند موضوعهای روزمرهی زندگی را به ساحت ادبی نزدیک کند و از آن به گونهای در اثرش بهره ببرد که در مخاطب ایجاد دلزدگی نکند؛ اما اکثر داستانهای این دو مجموعه گاهی ازعنصر فقدان «برداشت نو» رنج میبردند و گاهی از عنصر «پرداخت نو». در حالی كه اگر بتوانیم به یک برداشت نو برسیم این امر منجر به یک پرداخت نو نیز خواهد شد. او در پایان تاكید كرد كه «زبان شاعرانه» از عناصری است که مورد استفادهی بسیاری از نویسندگان قرار میگیرد.در ایران کسانی مانند «بیژن نجدی» در«یوزپلنگانی که با من دویده اند» از این ویژگی به درستی استفاده میکند. زیرا به موضوعی شاعرانه میپردازد و بهرهگیری از چنین زبانی کاملا با عنصر زبان همخوانی دارد. اما از آنجایی که بسیاری از نویسندگان ایرانی در یک بستر شعری غنی رشد کردهاند؛ از وادی شعر وارد عرصه ادبیات داستانی شدهاند در بسیاری موارد استفادهی نا به جا از زبان شاعرانه باعث لطمه میشود.