خاما از نظر من داستانی واقعی از رنج ودردودربدری وبیخانمانی سالیان یک نسل از کردها وکرمانجهاست که بسیار زیبا درقالب رمانی با کلامی عاشقانه گنجانده شده. چون بااینکه خاما فقط دربخش اول کتاب حضور داره اما تا پایان کتاب حضوری بسیار زیبا و عاشقانه درخیال خلیل و یا حسن داره. خلیل نوجوانیست که باپدر و مادرش و سه برادر بهنامهای احمد و محمد واسماعیل و سه خواهر بهنامهای فاطمه و مردیسی و چیله است زندگی میکنه و عاشق دختری بزرگتر از خودش میشه که اونرو به خاطر خصوصیات متمایز و شجاعانه اش تحسین میکنه و یک نمونه ازبرخورد درستش رو در مورد اسیری روباه توسط خلیل به زیبایی و ملموس عنوان کرده و اینکه خلیل از بچگی با خاما بزرگ شده و رفتارهای اونرو قبول داره و الگویش هست. و نکته دیگر داستان رنجی که در راه تبعید میکشند. خلیل به خاطر بزرگتر بودن ازسنش و فهم بالاش ازدیگران متفاوته. چون دیدش به اطراف متفاوته و همین باعث میشه که به گونهای حتی خانوادهاش اونر به حساب نیاورند. چون وقتی اون درحال تحلیل رفتار اطرافیانه اونرو غرق در خیالات میبینند و اسماعیل که کوچکتره باحمایت اشتباه خانواده و به ویژه پدرش عزیزتر و مورد حمایت میشه و شروع به زورگویی وحتی شکستن سرخلیل در راه تبعید میکنه. در اونجا هم بعد از حادثه کسی اسماعیل رو مورد شماتت قرار نمیده و همه اینها باعث میشه که خلیل تحلیل رفته و به مرور با ادامه رفتار بد دو برادرش محمد واسماعیل و نادیده گرفته شدن حقش درکندن چاه توسط پدر و مادرش و به ویژه مادرش که براش خیلی مهمه تصمیم به فرارمیگیره. فرارخلیل و رنجش دراین راه به تنهایی و واگویه هاش درداستان رنج وسختیهای تمام کردهاست. دراین مسیر و این که گاه حوادث و افرادی که در زندگی ما قرار میگیرند مسیرزندگیمونرو تغییر میدن و یا مارو برای مراحل بعدی زندگی مهیا میکنند. پایان کتاب غمانگیز اما از نظر من دلنشینه شاید به این دلیل که حس رهایی ازرنجهارو القا میکنه و آرامش بخشه.