اینکه ما ملت جوزدهای هستیم، شکی در آن نیست. نشان به آن نشان که آقای مجری که گویا ادعای نویسندگی هم در پروندهی کاریاش جا داده، بعد از آن ماجراها که عمهی ناشنوای من هم به گوشاش رسیده، دوباره برگشت سر کارش؛ البته کار، و نه عملی که از سر بیکاری از آدم سر میزند؛ نویسندگی.
از این طرف یکی دیگر که اسماش را دوست داشتیم و از خودمان بود و عزیز شده بود برایمان؛ خاصه اینکه تیمملیمان را هل داده بود به جامجهانی 1998. مواضع تند و تیزش را هم دوست داشتیم. یکی دو تا خطا هم اگر ازش میدیدیم میگذاشتیم پای این که املای نانوشته غلط ندارد و برای لبخند زیبایش و آن چشمان آهوانهاش، او را میدیدیم همیشه.