
خیلی وقت بود دلم برای جمعی که داستان را خوانده باشند، تنگ شده بود.
خیلی وقت بود دیگر دوست نداشتم جایی باشم؛ مخصوصا برای خاموشان.
وقتی رسیدم، خیلیهاشان هنوز نرسیده بودند. انگار نه انگار اولین بار بود میدیدمشان. هر کدام که میآمدند و سلام میکردم، گویی سالیانیست میشناسمشان.
در تمام جلساتی که برای #خاموشان برگزار شده، تلاش کردهام میان  #یوسف_علیخانی نویسنده و یوسف علیخانی  ناشر و یوسف علیخانی  کتابفروش و یوسف علیخانی  یکزمانی روزنامهنگار و یوسف علیخانی  آواره در کوه و دشت به دنبال فرهنگ مردم، فاصله بیندازم و تماما آنی باشم که در تاریکی و سکوت صبحگاهی، نوشتهام و داستانهایی را بخوانم که شدهاند خاموشان.
اما این دیدار از همان آغاز با یک جملهی ندا سمیزه، مدیر ندای کتاب، فوران یک بغض فروخفته شد و یوسف علیخانی شدم؛ با تمام قدمهایی که این پنجاه سال برداشتهام. وقتی که گفت «#نشر_آموت ایرانی منتشر نمیکند و فقط داستانهای یوسف علیخانی را منتشر میکند؟»
گفتم «چند نفرتان ۹۵ #رمان و #مجموعه_داستان که در آموت منتشر شده، خواندهاید؟»
سکوت شد؛ یعنی هیچ کس.
گفتم «آموت وقتی شروع به کار کرد، به عشق انتشار فرهنگ مردم و رمان و داستان کوتاه بلند شد. اما هرچه پیشتر آمدم دیدم، تمام فروشنرفتنها و خواندهنشدنها و شکستخوردنها فقط به پای آموت نوشته میشود. برای همین یک جایی شکست را فریاد کردم و گفتم دیگر پذیرش ایرانی نداریم.»
بعد سکوت کردم. گفتم اما نگفتم.
بعد شنیدمشان.
قبل از جلسه، حس کرده بودم به قول دوستی، ملانصرالدین شدهام که متنی نوشته و خودش مجبور است همهجا حاضر بشود تا بخواندش؛ چون دیگر نمیتوانند بخوانندش. برای همین هم بود که رغبتی به رفتن نداشتم.
وقتی شروع کردند به حرف زدن، دیدم یکی دو صفحهی اول دست و پنجه نرم کردهاند اما بعد گرفتار شدهاند و توی دلم گفتم «خوش به حال کوهی که اول توانات را بگیرد و بعد دیگر دوست نداشته باشی، در دشت راه بروی. و کار هر کسی نیست رفتن به کوه و دیدن زیباییهای زمین؛ از بالای ابرها.»
سالهاست در تاریکی راه میروم و با کسی ارتباط ندارم؛ مخصوصا همکاران نویسنده و منتقد اما بعد متوجه شدم، همین دوستان، اگرچه ساکت، اما همیشه توصیه کرده و میکنند که یوسف علیخانی را بخوانید؛ و این را پیش از جلسه، در استوری یکی از اعضای جلسه متوجه شده بودم.
دلم برای نشست اعضای گروه کتابخوانی #ندای_کتاب تنگ میشود و آرزو میکنم همهی نویسندهها یکبار هم شده، ببیندشان.
https://t.me/aamout/17537?single





