جمعه بعدازظهر باز نشستم پای سایت پخش ققنوس و چشمچرانی کردم با تازهها. ده پانزده تا کتاب را انتخاب کردم و سرآخر هم نهایی. به قول بچههای کتابفروشی «آخه این کتابها را کی به غیر خودتان میخرد؟» و هر بار میخندم و میگویم «هر کتابی اینجا فروش نرفت، مال من؛ مال آموتخانه.»
و از دیروز که آقاجلال، کتابها را از ققنوس آورده، چنان سرخوشام که انگار نه انگار ماشه را چکاندهاند و دلار به ۱۰۵ هزار تومن رسیده؛ چه دارد این بینوا جز بینوایی؟
همان دیروز، جلد تازهها را هم در کانال کتابفروشی و هم در گروه آموتنوشت گذاشتم. قاعدتا خیلی از این کتابها همانطور که بچهها راست میگویند، خیلی به کار خیلیها نمیآید و من هم نهایت کمتر از انگشتان دو دست، یار موافق دارم که همراهی میکنند.
ظهر که آیدا آمد کتابفروشی تا تازهها را ورق بزند، دو جلدی «مجمعالافکار» را برداشتم برای خودم و ندادم حتی بهش نگاه کند؛ از بس خودخواه و کتابخوار نیستما.
هی ورق زدم و هی نگذاشتم آیدا، کتابهای دیگر را نگاه کند و هی بلندبلند برایش خواندم و حال مستی را در خودم دیدم که در آسمانها پرواز میکند و این پرواز را برای دیگران هم میخواهد.
جدا از اینکه گردآوری این حجم از دیباچه و مرقع و منشآت در یکجا، کاری سخت و کمرشکن است، انتخابها هم نوش است و شیرین و لذتبخش.
شناسنامهی کتاب را باز کردم شمارهای از ناشر پیدا کنم و تشکر کنم که یکباره نام مصحح را دیدم که زیرش نوشته «دکتر قربانعلی ابراهیمی، استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجفآباد».
بی هیچ معطلی به دکتر محبوبه خراسانی زنگ زدم. مثل همیشه در صدایاش آوای دور پرندهای مهاجر را شنیدم. گفتم «دکتر! از خراسان رفتی به اصفهان، مراقب باش اونجا!»
خندید و خندیدیم و غمگین شدیم از خبرهای بدی که از آن خطه میآید این روزها. 
اما بعد (به سیاق دیباچهها) گفتمش «دکتر! دکتر ابراهیمی را میشناسید حتما.» گفتش «بلی.» گفتمش «لطفا بگو امروز مرا ساختی، روزگارت همیشه ساختنی.» خندید و گفت «چطور؟» گفتم «یه کتابی آمده کتابفروشی که مستام از یافتناش. بگو دستمریزاد!»
«مجمعالافکار»
(دیباچهها، مرقعات و منشآت شاعران، نویسندگان، دانشمندان، پادشاهان و خوانین) 
گردآوری محمد حکیم هندی
 (سدهی ۱۲ ق) 
به تصحیح قربانعلی ابراهیمی
دو جلدی - گالینگور
 در ۱۵۰۰ صفحه 
تیراژ ۲۲۰ نسخه 
قیمت ۱ میلیون و ۷۵۰ هزار تومان 
نشر سنگلج
https://t.me/aamoutbookstore/6596





