دو رمان مشهور #لیان_موریارتی به فارسی ترجمه شد
نگاهی به #راز_شوهر و #دروغ_های_کوچک_بزرگ با ترجمهی #سحر_حسابی
به گزارش روزنامهی آرمان
داستان خشونت: از خانه تا مدرسه
مترجم: لیلا عبداللهیاقدم
گروه ادبیات و کتاب: #لیان_موریارتی (1966-) از نویسندههای مطرح امروز استرالیا است که نامش از مرزهای آن کشور فراتر رفته؛ این را فروش، ترجمه و اقتباسهای تلویزیونی آثارش نشان میدهد. این نویسنده در سال 2016 توانست جایزه بهترین کتاب داستان گودریز را برای رمان «بیاندازه گناهکار» از آن خود کند، اما شهرت موریارتی پیش از این با انتشار کتاب #راز_شوهر در سال 2013 آغاز شده بود: کتابی که به فهرست پرفروشهای نیویورکتایمز و یواسایتودی راه یافت و سوفی هانا در گاردین آن را یکی از ده کتاب جذاب و موردعلاقه خود معرفی کرد و آن لاموت نویسنده نیویورکتایمز، موریارتی را نويسندهای باهوش، هوشمندانه توصیف کرد و یواسایتودی «راز شوهر» را رمانی جذاب که نميتوان آن را زمين گذاشت. موفقیت کتاب تا جایی بود که از روی آن نسخه تلویزیونی نیز ساخته شد. #دروغ_های_کوچک_بزرگ در سال 2014 منتشر شد و برای موریارتی موفقیت بزرگتری به دست آورد: این کتاب نیز به فهرست پرفروشهای نیویورکتایمز راه یافت و نقدهای مثبت بسیاری دریافت کرد: واشنگتنپست دروغهاي كوچك بزرگ را رمانی معرفی کرد که موضعي قدرتمند در برابر خشونت خانگي دارد و درعينحال با بيان نظرات بعضي از شخصيتها خواننده را به خنده واميدارد. و ژورنال لايبرري موريارتي را نویسندهای با استعداد ويژه برشمرد که در ارائه بخش تاريك وجود انسانهاي به ظاهر بينقص جامعه تخصص دارد. از روی این کتاب نیز یک سریال با بازی نیکول کیدمن و ریس ویترسپون در سال 2017 ساخته شد. آنچه میخوانید نگاهی است به این دو رمان که با ترجمه سحر حسابی از سوی نشر آموت منتشر شده، و سپس گفتوگویی با لیان موریارتی درباره این دو رمان و اقتباسهای آن.
-داستان زنان برای مردان
سیسیلیا، شخصیت اصلی «راز شوهر» مادر سه فرزند است، زندگی خوبی دارد اما همیشه از محدودبودن زندگیاش به کارهای روزمره ناخشنود است. جانپل، شوهر خوشتیپ و جذاب سیسیلیا از رابطه با همسرش پرهیز میکند و رازی بزرگ در دل دارد. حدسزدن راز جانپل آسان نیست و دور از ذهن است. تِس، دیگر شخصیت زن شاغل داستان همسری به نام ویل دارد که متوجه شده است عاشق دخترخاله تِس است.
همهچیز خوب پیش میرود تا اینکه متوجه میشویم دختر ریچل، منشی مدرسه 20 سال پیش و در نوجوانی به قتل رسیده و تاکنون قاتل دستگیر نشده است. پس از گذشت 100 صفحه از داستان با داستانی جنایی روبهرو میشویم.
«راز شوهر» پر از زنانی است که با مشکلات اخلاقی و احساسی دستوپنجه نرم میکنند و مردانی که دچار خطاهایی شدند و مدرسهای که تنشهای زیادی را در خود جای داده است. «دروغهای کوچک بزرگ» همه این مشکلات را به شکلی متفاوت و بیشتر در خود جای داده است. اگر آگاتا کریستی این کتاب را مینوشت احتمالا «قتل در مهد کودک» را به عنوان عنوانش انتخاب میکرد.
خانم موریارتی داستانهایش را بلند مینویسد و از گفتن اتفاق اصلی طفره میرود. چندین شخصیت اصلی را معرفی میکند و روایت را عقبوجلو میبرد و با تکنیک سرنخدادن روایی قصهاش را پراکنده به خواننده ارائه میکند. در این کتاب والدین مدرسه درباره موضوعات مختلف نظر میدهند و ما بخش اعظمی از قصه را از خلال این نظرات میفهمیم. آیا ریشه مشکلاتشان پرستار فرانسوی بود؟ شپشِ سَر بچهها بود؟ گروه کتابخوانی بود؟ طرفداران لیان موریارتی با کمک تجربهای که از داستان «راز شوهر» کسب کردند از شخمزدن اتفاقات کوچک داستان برای رسیدن به حقیقت لذت میبرند.
پس از اینکه اتفاق بدی در قصه میافتد فصلی از داستان با عنوان «شش ماه قبل از شب تیریویا» خواننده را کمی عقبتر میبرد و به ما نشان میدهد والدین مدرسه تا چه اندازه میتوانند تشنه قدرت باشند.
داستان در منطقهای زیبا در سیدنی استرالیا و در نزدیکی یکی از زیباترین سواحل دنیا شکل میگیرد؛ منطقهای که در آن فقط یک مدرسه وجود دارد و باید کودکان با پیشزمینههای مالی مختلف را در خود جای دهد. درنتیجه مادران ثروتمند، قدرتطلب، و خانهدار، فرزندانشان را در این مدرسه ثبتنام میکنند. یکی از مادرانِ ساده جین نام دارد که تنها است و تلاش میکند هزینههای زندگی خود و فرزندش را تأمین کند. جین در این محله و منطقه تازهوارد است و پیش از اینکه مدرسه آغاز شود دچار دردسر میشود. پس از پایان روز آشنایی یکی از مادران قدرتمند مدرسه با شغلی مهم زیگی، پسرِ جین را به آزاردادن دخترش متهم میکند. زیگی در مدرسه منفور و جین قربانی میشود.
دو مادر دیگر که در گروه مادران مهربان قرار دارند برای نجاتِ جین پیشقدم میشوند. سلست، یکی از مادران به صورت غیرممکنی زیبا و بینقص است. ویژگیهای موجود در سلست غیرممکن است؛ زیرا از نظر خانم موریارتی همه افراد رازی وحشتناک از زندگیشان را پنهان میکنند. مادلین دیگر مادر مهربانِ مدرسه است و میل شدیدی به فضولیکردن در زندگی دیگران دارد. همسر اول مادلین او را ترک کرده و حالا زنی جوان و دختر کوچکی دارد که با دختر مادلین از ازدواج دومش همکلاسی است.
داستان ادامه مییابد و خواننده درمییابد که چقدر زندگی زنان حاضر در داستان غمانگیز است. خشونت خانگی و ظلم یکی از موضوعات اصلی داستان است. خواننده نمیداند آیا زیگی که حاصل ارتباط یکشبه بین جین و مردی غریبه است پسرکی شرور و بدطینت است یا خیر!
در سرتاسر داستان موریارتی شخصیتهای داستان فریاد کمک سر میدهند بدون اینکه از کلمه «کمک» استفاده کنند. اما کمک برای چه؟ راهحل چه مشکلی؟ نظرات دیگران درباره اتفاقات مدرسه کمی شکل کمدی دارد و گویی همه شاهدین حاضر اتفاقات را اشتباه فهمیدهاند و دوست دارند پشت سر یکدیگر سخن بگویند.
زمانی که معلم مدرسه از کودکان میخواهد شجرهنامهشان را رسم کنند و اسم افراد خانواده را زیر هر بخش مینویسند ضربه اصلی به زیگی وارد میشود زیرا نام پدرش را نمیداند و اگر جین نامش را فاش کند اتفاقات بدی رخ خواهد داد. سبعیتی که موریارتی از سادیسم مردانه ارائه میدهد شوکهکننده است. کتابی ساده که ناگهان حقیقتی شرورانه را چنان فاش میکند که سبب میشود «دروغهای کوچک بزرگ» ارزش ماندگاری بیشتری نسبت به «راز شوهر» داشته باشد. نویسنده نقش خود را در توصیف اتفاقات شوکهکننده، تغییر شرایط و خلق دکتر جکیلی که ناگهان به آقای هاید تبدیل میشود و زنانی که برای تحمل این شرایط توجیه خوبی دارند به خوبی انجام داده است. انتظار نمیرود که «دروغهای کوچک بزرگ» خوانندگان مرد را به خود جذب کند. البته مردانی که دوست دارند بخش منفی همجنسهایشان را ببینند از خواندن این کتاب لذت میبرند، اما زنان قهرمان این داستان هستند و منطقی که برای رسیدن به هدفشان خلق کردهاند که گاهی انجام کار غلط بهتر است.
گاهی ایده خواندن کتابی دیگر درباره زنان که در آن مردان خطا میکنند و زنان موجوداتی کامل هستند ناامیدکننده است. دهههای پیشین نشان داده که زنان اغلب و همانطور که ویرجینیا وولف مینویسد «درباره اتفاقاتی داستان مینویسند که در خانه رخ میدهد و مردان باید درباره چیزهایی بنویسند که در بیرون از خانه اتفاق میافتد. مردان پُل میسازند و سپس نابودشان میکنند، میجنگند و سپس صلح میکنند و کمی بعد جنگی دیگر را آغاز میکنند.»
-گفتوگو با لیان موریارتی
-در داستان «راز شوهر» یک خانواده دوستداشتنی وجود دارد و شوهری که سالهاست رازی روحش را شکنجه داده. ایده کتاب چطور به ذهنت رسید؟
درواقع داستان از آنجا شروع شد که کاملا اتفاقی به مقالهای در اینترنت به نام «ده اعتراف بزرگ دنیا» برخوردم. داستان آدمهایی که اعتراف به خطایی در زندگیشان میکنند مرا بسیار جذب کرد. یک ترانهسرای معروف که بر اثر سرطان در حال احتضار بود نامهای نوشته و اعتراف کرده بود که یکی از ملودیهای خود را از کسی دزدیده است. درحالیکه در طول حیاتش منکر این موضوع شده بود. یا داستان مرد بیچارهای که پس از سکتهکردن اعتراف کرد که سی سال قبل همسایهاش را به قتل رسانده است. و موضوع جالب این بود که این فرد بعد از اعترافش از دنیا نرفت و پس از ترخیصش از بیمارستان مستقیما به زندان رفت. داستان این آدمها من را به فکر فرو برد و مسحور بازگوکردن تاریکترین راز آدمها شدم. با خودم فکر کردم که اگر کسی رازی بزرگ را در تمام زندگیاش با خود حمل کند چه بار سنگینی را هنگام مرگ بر دوش خود احساس میکند. بدین شکل تصویر مردی به ذهنم آمد که راز تاریک زندگیاش او را مجبور میکند نامهای به همسرش بنویسد و از او بخواهد که هنگام مرگش آن را باز کند. اعتراف هنگام مرگ. آنهم درحالیکه هنوز در قید حیات است.
-به نظرت بهتر نیست بعضی رازها ناگفته بمانند؟
به نظر من هیچ الزام اخلاقی برای بیان حقیقت وجود ندارد و احساس میکنم اگر افشای رازی موجب ناراحتشدن کسی شود لزومی برای بیان حقیقت-به امید اینکه بار گناهمان کم شود- وجود ندارد. اخلاق حکم میکند که انسان راستگو باشد اما من بهشخصه اگر پای ناراحتی عزیزانم در میان باشد دروغ را ترجیح خواهم داد.
-چه چیزی باعث شد از دیوار برلین و اتفاقات پیرامون آن در داستانت بهره بگیری؟
درواقع برای گرهگشایی بخشی از داستان از دیوار برلین استفاده کردم. سیسیلیا در هنگام یافتن بخشی از دیوار برلین برای دخترش که به مسائل تاریخی علاقهمند است نامهای در اتاقک زیر شیروانی خانهاش پیدا میکند. هر چقدر داستان را بیشتر نوشتم به این نتیجه رسیدم که دیوار استعاره مناسبی برای شرایطی هست که همه شخصیتهای داستان با آن سروکار دارند. همه کاراکترهای داستان من پشت دیواری از پنهانکاریهایشان پنهان شدهاند. یا دیوار بیاعتمادی بین آنها و عزیزانشان موجب ناامیدیشان شده است.
-بسیاری اعتقاد دارند که تو در داستانت افسانه «پاندورا» را بار دیگر و در قرن 21 خلق کردی؟
پاندورا در اسطورهشناسی اولین زن روی زمین است که خدایان برای تنبیه پرومتئه او را خلق کردند. وی با بازکردن درِ ظرف آگاهی و دانش همه صفات بد، بیماریها و مشکلات انسان را به دنیا سرازیر کرد و هنگامی که در ظرف را بست تنها امید در آن باقی ماند. به اسطوره و اسطورهشناسی بسیار علاقه دارم. سیسیلیای داستان من درست مثل پاندورا با بازکردن نامه از دنیای شیرین خانوادگی خود خارج شده و درد و غم عظیمی را بر خود تحمیل میکند. دانستن حقیقت پیامدهایی هم دارد اما پاندورا یا در داستان من، سیسیلیا فیتزپاتریک نمیدانستند که چه بلایی قرار است سرشان بیاید. نکته حائز اهمیت این است که امید برای رستگاری خانواده فیتزپاتریک همچنان باقی است. همانطور که در پایان کتاب آمده: «باور ندارید از پاندورا بپرسید!»
-«دروغهای کوچک بزرگ» پس از «راز شوهر» منتشر شد اما محبوبیت بیشتری کسب کرد. همه معتقدند این کتاب درباره خشونت خانگی است. آیا موافقی؟
در آغاز فکر نمیکردم چنین باشد اما حالا که به کتاب و تأثیر آن در میان مردم نگاه میکنم با نظر شما موافقم. در بخشهای مختلف جامعه خشونت زیادی وجود دارد که حتی گاهی متوجه آن نمیشویم اما حقیقت این است که همه ما پتانسیل ظلمکردن به دیگران را داریم و بعضی اوقات حجم این خشونت به صورت نفسگیری ظالمانه است.
-اقتباس تلویزیونی از کتاب شما با همکاری و همچنین بازی نیکول کیدمن و ریس ویتراسپون تولید شد. کتاب و فیلم چقدر باهم تفاوت دارند؟
به نظرم داستان اصلی سریال بهجز چند مورد به کتاب وفادار بوده است. مکان داستان در سریال کالیفرنیا است و در کتاب ساحلی در استرالیا. صحنههای مربوط به زندگی شخصی و زناشویی شخصیتها در سریال پررنگتر است. دوست داشتم فیلمنامه را بنویسم اما مشغول نوشتن کتاب آخرم بودم بنابراین نتوانستم پیشنهاد دوستانم را بپذیرم.
منتشرشده در روزنامهی آرمان