مارال اسکندری
بر خواننده است که به هنگام ورود به جهانِ داستانی خود را با آن تطبیق دهد. بر نویسنده است کاری کند تا این انطباق به زحمتش بیارزد. (عناصر داستان؛ رابرت اسکولز، فرزانه طاهری، ص ۲۱)
خوانندهی رمان جنگل پیش از هر چیز باید بپذیرد که این رمان دو راوی دارد. تقریباً یک فصل در میان راوی عوض میشود بیآنکه مسیر پیشرفت داستان را ناهموار کند. دانای کل روایتگر یک درام هیجانانگیز است و «پاول کوپلند»، دادستان نیوجرسی، با شرح دغدغههای حرفهای، عاطفی و خانوادگی خواننده را مجاب میکند که شخصیت اصلی رمان جنگل است. پاول یک پدر جوان مجرد است از طرفی مردی موفق در حیطهی کاریاش محسوب میشود.
جاهطلب است اما از سویی دیگر اجرای دغدغهی اجرای عدالت را دارد. روزهای شلوغ پاول با یک تماس تلفنی از سوی پلیس دستخوش دگرگونیهایی میشود که همه چیز را تحت تأثیر خود قرار میدهد. حالا پاول باید به گذشته و حال سروسامان بدهد. چرا که جسد مردی پیدا شده از خاطرات بیست سال پیش. از خاطرات تلخ یک کمپ تابستانی که زندگی خانوادههای زیادی را زیر سایهی شوم خود کشید. مردی که به گمان پلیس و خانوادههای داغدار در نوجوانی به همراه سه نوجوان دیگر از جمله خواهر پاول قدم در جنگل گذاشته و هرگز بازنگشتهاند. یک قاتل سریالی و یک جنایت قدیمی بر زندگی کنونی افراد بیگناه سایه میافکند و پاول مجبور است معما را حل کند، رازها را از دل جنگل بیرون بکشد، مردهها را زنده کند، خاطرات را بکاود تا سایهی عذاب وجدان، فقدان عشق، ارتکاب اشتباه و خیانت را از زندگی خودش و لوسی که یادگار عشق دورهی نوجوانی است کم کند.
داستان جنگل، داستان رازها و آدمهاست. اینکه در گذشتهی هر کسی رازی هست که با برملا شدنش میشود او را تحسین یا تحقیر کرد و نقش عدالت چنان سست و مردد است که به واقع هر آنچه که اخلاق باور دارد را دستخوش تردید مینماید. «هارلن کوبن» یک داستان معماییجنایی را دستمایهی ابراز دغدغههایی انسانی میکند. انسانی که در جامعه به همراه تعاریفی از قانون و اخلاق مادام فلسفهی وجودیاش را در درون و بیرون از خود میکاود. رازِ کشفِ قتلهای جنگل بسان دانههایی هستند بر سر راهِ دامی ازلیابدی. کوبن با روایتی تلخ و شیرین خواننده را گام به گام به دنیای پاول کوپلند همراه میکند تا از قِبَلِ این همراهی او را در دامِ بایدها و نبایدها بیاندازد؛ حقیقت چقدر مهم است؟ باور دارید که «امید» چیزِ وحشتناکی است؟ آیا وحشیها همان گرسنهها نیستند؟ آیا تمدن حاصلِ سیری و غلبه بر گرسنگی نیست؟ آیا نژاد، طبقهی اجتماعی و رنگ پوست قضاوت شما را تحت تأثیر قرار نمیدهد؟ و یک سوال بنیادیتر: کدام را باید مورد داوری قرار داد؛ نیت یا عمل؟ همهی این پرسشهای فلسفی چنان در دلِ این درام هیجانانگیز جا داده شده که گویی بدون پرسیدن این سوالات از خودمان قادر به کشف رازهای گذشته، پذیرفتن کم و کاستیهای زمان حال و آرزومندی برای آیندهای نامعلوم نیستیم.
رمان جنگل علیرغم صحنهپردازیهای دقیق و موشکافانه، لحن سریع و صریحی دارد و همین طور برخلاف به تصویر کشیدن تلخیها و سیاهیها دست از طنازی و شیطنت برنمیدارد. هارلن کوبن برای پیشبرد داستان جنگل بارها و بارها خواننده را با خلق ماجراهایی میفریبد. چنانکه از میانهی داستان از خود میپرسید حالا دیگر چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ به گمانم همه چیز را فهمیدم. اما درست در صفحات بعدی درمییابیم که زهی خیال باطل! هنوز رازهایی در چنتهی نویسنده است که گویی پایانی بر آنها نیست. از طرفی کوبن چنان خوانندهی حرفهای را درگیر دغدغههای اجتماعی، سیاسی و فلسفیاش میکند که خواننده درمییابد کشف همهی رازهای جنگل هم شیرینیای در پی نخواهد داشت. مردهها از پس خاطراتی رازآلود یادآور رنج بیپایان بشریت هستند؛ اینکه میمیریم بیآنکه سرانجام به یقین رسیده باشیم.
- کوبن،هارلن. محدثه احمدی، ۱۳۹۸. جنگل (رمان). چاپ اول. تهران: نشر آموت