يوسف عليخاني (مجله كرگدن روزنامه ي اعتماد): اینروزها همه سرخوشایم. سرخوش از اینکه مبداء تاریخی برایمان دارد میشود این «توافق هستهای» که دنیای بعد از آن را دنیای پر از خوشی و سرمستی و سعادت میبینیم و گمان داریم تمام مشکلاتمان با این توافق که سالها آرزویش را داشتیم، حل خواهد شد.
از نگاهی بیتردید چنین خواهد بود و در کوتاهمدت، شاید نه، اما در بلندمدت لااقل دیگر خبری از فشارها، چنان که در 8 سال گذشته، شاهدش بودیم، نخواهد بود و دیگر گرانیهای مدام، پنیر 1400 تومانی را یکشبه به 2800 تومان و دوشبه به 4200 تومان و سهشبه به 6000 تومان نخواهد رساند اما آیا فقط پنیر اگر در همین قیمت 6 هزار تومان بماند، مشکلاتمان حل خواهد شد؟
گمان من این نیست البته. گمان میکنم اگر قیمت پنیر باز به همان 1400 تومان قبل تحریمها هم برگردد، باز مشکلی حل نخواهد شد. نان هم همچنین.
ما ایرانیها عادت کردهایم به اینکه به اندازه جیبمان بخوریم و بیاشامیم و اسراف و قناعت در خونمان هست. پنیر 1400 تومانی را هم که میگرفتیم غر میزدیم و وقتی پنیر بالای 6 هزار تومان را هم که میگیریم، باز غر میزنیم. مساله این است که فکر میکنم اگر تمام بدهیهایمان برگردد به سفرهمان؛ همان پول نفتهایمان که بلوکه شده. همان بدهیها. همان ندادهها. همان حق مسلمها، باز هم مشکل خواهیم داشت.
مشکل ما فراتر از توافق هستهای است. مشکل ما این است که تهی شدهایم از فکر کردن. تهی شدهایم از عشقورزی. تهی شدهایم از محبت. تهی شدهایم از اندیشیدن. و مسبب همهی اینها این است که کتاب نمیخوانیم و کار نمیکنیم.
فکر کنید من ِ نوعی اگر کار بکنم و نون ِبخور نمیری گیرم بیاید و همه مشکلات هم سرم هوار شده باشد و با تمام درآمدم، کتاب بخوانم و فکر کنم و بیندیشم در کجای جهان هستم، با همان نان و پنیر هم میتوانم زنده بمانم.
اما مساله اینجا نیست. همهی ما فکر میکنیم بالاخره یک داشتهی نفتیای داریم و روی گنج هم که خوابیدهایم و پس بخوابیم تا دیگران از چاه ِ نفتمان بدوشند و پولکی برایمان حواله کنند (حالا یک روز ندهند و دو روز هم بدهند) میشود به رفاه رسید و رسید به جایی که دیگر ننالیم.
مساله اینجاست که فکر میکنیم تمام مشکلات ما سر این فشارها و تحریمها و ... بوده و هست و خواهد بود.
کاش روزی برسد که بخوانیم؛ خوب بخوانیم و کتاب، بشود همراه همیشگیمان. البته همینجا بگویم ما اصلا بلد نیستیم کتاب بخوانیم. ما اصلا بلد نیستیم با کتاب زندگی کنیم. ما اصلا کتاب را نمیشناسیم.
در این چند کلمه دنبال این نیستم که مثلا بگویم «خب خرج همهچی میکنیم جز کتاب». دنبال توجیه این معادله هم نیستم که همان پنیر 1400 تومنی وقتی چهار برابر شد و از مرز 6000 تومان گذشت، کسی دادش درنیامد و خریدندش ولی وقتی کتاب 200 صفحهای که قبل این تحریمها، 5000 تومان بود (یعنی صفحهای 25 تومان) بعد تحریمها بکشومکش رسید به 10 هزار تومن (یعنی صفحهای 50 تومان) داد همه درآمد که کتاب گران شده و دیگر مردم قدرت خرید ندارند و مردم خیلی هنر بکنند مایحتاج ضررویشان را بخرند، باید کلاهمان را بیندازیم آسمان نمیدانم هفتم، هیچ کسی دقت نکرد که اگر قرار بود کتاب هم مثل همان پنیر و باقی لابد مایحتاج ضروری، 4 برابر بشود، الان باید یک کتاب 200 صفحهای را 20 هزار تومان میخریدند (یعنی صفحهای 100 تومان) اما خب کی کتاب میخرد که حالا بخواهیم وارسی بکنیم این معضل را.
به هر تقدیر، گمان این یادداشت این است که امیدواریم همزمان با «توافق هستهای» به «توافق کتابی» برسیم که راه حل زندگی مردم در آن نهفته است و به ما میآموزد:
برو کار میکن، مگو چیست کار / که سرمایهٔ جاودانی است کار
نگر تا که دهقان دانا چه گفت/ به فرزندگان چون همی خواست خفت
که : « میراث خود را بدارید دوست/ که گنجی ز پیشینیان اندر اوست
من آن را ندانستم اندر کجاست/ پژوهیدن و یافتن با شماست
چو شد مهر مه، کشتگه برکنید/ همه جای آن زیر و بالاکنید
نمانید ناکنده جایی ز باغ/ بگیرید از آن گنج هر جا سراغ »
پدر مرد و پوران به امید گنج/ به کاویدن دشت بردند رنج
به گاوآهن و بیل کندند زود/ هم اینجا، هم آنجا و هرجا که بود
قضا را در آن سال از آن خوب شخم/ ز هر تخم برخاست هفتاد تخم
نشد گنج پیدا ولی رنجشان/ چنان چون پدر گفت، شد گنجشان
(ملکالشعرا بهار)