عشقمان این بود که عید بشود و یک روز مردانهها خانهبهخانه بیایند عیدیگردش و فردایاش زنانهها خانهبهخانه بروند عیدیگردش و روز سوم بروند روستای پایین رودخانه و روز چهارم، آنها بیایند دهات ما. این آمد و رفتنها خیلی خوب نور داشت؛ اگرچه که اغلباش یا توی باران بود یا توی برف و اگر هم این دو تا نبودند، در مه بود. حالا همهی آن آدمها رفتهاند به مهستان.