دوست واقعی مثل کتابی است که هروقت زمینش بگذاری، میتوانی بعد از یک هفته یا حتی دو سال،دوباره دست بگیری و ادامهاش را بخوانی.
دوست واقعی مثل کتابی است که هروقت زمینش بگذاری، میتوانی بعد از یک هفته یا حتی دو سال،دوباره دست بگیری و ادامهاش را بخوانی.
میگویند غم و اندوه بهایی است که ما برای عشق میپردازیم. این بهای خیلی سنگینی است.
هر آدمی یک جایی، یک زمانی، یک حرف را بهانه میکند که فرار کند. خودش هم نمیداند به کجا و چه وقت و چطور، اما فقط گویی قرار است برود و این رفتن هم اصلا دستِ خودِ آدم نیست.
ارتباط متقابل و باکیفیت و خردمندانه دو نکته دارد:
یک: چیزهای ساده را ساده نگه دار و چیزهای پیچیده را پیچیده.
دو: با راهکار یا راه حل وارد هیچ گفتوگویی نشو.
با مصائب زندگی چهرهها تغییر میکنند اما چشمها همان پنجرههای همیشگی هستند که به درون باز میشوند.
ما در دنیای شلوغ روحی خودمان تنها هستیم و در تسخیر باورهای ریشهدار و تثبیتشده، آرزوهای احمقانه و تناقضات بیشمار خود هستیم. چه اینطور باشد یا نباشد، به هر حال باید با اینها کنار بیاییم.
هوا سرشار از اشتیاق و بیقراری بود. تمام مسیر را تا خانه حرف زدیم و خندیدیم. آن موقع نمیدانستیم، اما ما دلباخته بودیم. بیخبریمان زیبا بود. محال بود بشود دوباره به دستش آورد، محال بود بشود دوباره خلقش کرد.
بعضی وقتها یک شعر، یک تکه کاغذ، با دو قلب عاشق ماندگار میشود، خاطرات مهربان یک روز تابستانی.
صرفنظر از اینکه چه کاری انجام میدهی و با چه میزان سرسختی مبارزه میکنی، باز هم گاهی وقتها زندگی اصلاً منطقی نیست.