گاهی اوقات فقط چندکلمه از روی باور قلبی میتواند به فرد اطمینانخاطر بدهد که آینده به جای اینکه مجموعهی بیرحمی از موانع و ناامیدی و ناکامی باشد، میتواند شگفتآور و فوقالعاده باشد.
گاهی اوقات فقط چندکلمه از روی باور قلبی میتواند به فرد اطمینانخاطر بدهد که آینده به جای اینکه مجموعهی بیرحمی از موانع و ناامیدی و ناکامی باشد، میتواند شگفتآور و فوقالعاده باشد.
همه ما قادریم خاطرات اشتباه خلق کنیم. گاهی اوقات، یک رویداد واقعی رو به خاطر نمیاریم و به جای اون، افکار یا احساسات مرتبط با اتفاقی رو که افتاده به یاد میاریم یا این که اون رو همونطوری که دوست داشتیم اتفاق بیفته، به خاطر میاریم.
نکتهی اصلی اینجاست که تو اجازه ندهی کسی که میخواهد کنارت قدم بردارد تصمیم بگیرد که تو چه کسی باشی و تو را همچون پروانهای در جعبه در اختیار بگیرد. نکتهی اصلی اینجاست که تو بدانی همیشه راهی برای بازآفرینی و احیاء خود وجود دارد.
وقتی کسی به اعتماد شما خیانت میکند، وقتی دروغش آشکار میشود، این احساس به وجود میآید که انگار همهی حرفهایش، چه راست و چه دروغ، حداقل تا حدی آغشته به خیانت است.
آشنایی و شناخت یک شخص دیگر مثل کنار هم قرار دادن تکههای یک پازل بیپایان است. ما اول کوچکترین تکهها را سرجایشان میگذاریم و در همین روند به شناخت بهتری از خودمان میرسیم.
ما زنها وقتی بخواهیم از محدودهی دیرینهای که از قدیم برای ما تعریف شده است قدمی فراتر بگذاریم، با چالشهای بسیاری روبهرو میشویم.
نمیتوانستم خودم را متقاعد کنم با او تماس بگیرم یا نامهای برایش بنویسم؛ میترسیدم از من متنفر باشد. اگر مطمئن میشدم از من متنفر است، دیگر نمیتوانستم به زندگی ادامه دهم. تمام آنچه از دستم برمیآمد، این بود که امیدوار باشم فهمیده باشد که آن کار را فقط بهخاطر او کردهام... تا او بتواند بیآنکه وزن من پَر پروازش را بگیرد، به اوج برسد.
گاهی، آدم راه میرود تا به جایی برسد و گاهی آدم راه میرود فقط برای راه رفتن، و راه رفتن، و باز هم راه رفتن، که ناامیدیاش التیام پیدا کند، که فکرش را به نتیجه برساند.
گاهی براساس شواهد کوچک، قضاوتهای آنی میکنیم، چیزی که به آن حدس میگوییم. و جالب اینکه اغلب این حدسها درست از آب درمیآیند.