
۱. نفرتبازی / سالی تورن/ فرشاد شالچيان
۲. جاذبهی ميان ما/ بريتنی سیچری / منا اختياری
۳. هر دو در نهايت میميرند/ آدام سيلورا/ ميلاد بابانژاد- الهه مرادی
۴. تكههایی از یک كل منسجم/ پونه مقيمی
۵. خاما / يوسف عليخانی

۱. نفرتبازی / سالی تورن/ فرشاد شالچيان
۲. جاذبهی ميان ما/ بريتنی سیچری / منا اختياری
۳. هر دو در نهايت میميرند/ آدام سيلورا/ ميلاد بابانژاد- الهه مرادی
۴. تكههایی از یک كل منسجم/ پونه مقيمی
۵. خاما / يوسف عليخانی
از مقالات ویرجینیا وولف در کتاب «مردان بیهنر»
ترجمهی احسان لطفی
قبل از اینکه سخنی گفته شود، میخواهم روی علامت سؤال جمله بالا تاکید کنم. حتی اگر بتوانم به این سؤال جواب بدهم، این جواب فقط به درد خودم خواهد خورد. تنها نصیحتی که درباره خواندن میشود به کسی کرد، این است که به نصیحتها گوش نکند، دنبال غریزه خودش برود و با منطق خودش به نتایج خودش برسد. اگر سر این موضوع با هم به توافق برسیم، من میتوانم چند نکته و پیشنهاد ارائه کنم و خیالم راحت باشد که شما نمیگذارید این حرفها به استقلالتان لطمه بزند. استقلال مهمترین سرمایه خواننده است.

يكي بود يكي نبود. يک نفر بود كه برخلاف خيلیها دوست داشت تا هميشه براي بچهها بنويسد و شعر بگويد. چه از وقتي «صد دانه ياقوت»اش افتاد سر زبانها تا الان كه همه بچهها عاشق مثلها و قصههايش شدهاند.
اون يک نفر كسی نبود جز «مصطفی رحماندوست» كه وقتی آمد؛ غوغايی به پا شد. چون خودش مثل كلمههای جادویی بالزنان آمد؛ كسی برايش بال نزد. كسي برايش بال نساخت. كسي برايش بال نفرستاد. خودش با ماشين خودش آمد و خودش با ماشين خودش رفت.
اما قصهی آمدن آقاي رحماندوست به كتابفروشی آموت چي بود؟