در پراگ قبل از جنگ، رویای دو عاشقِ جوان با حملهی ارتش نازی در هم شکسته شد. دههها بعد، هزاران کیلومتر دورتر، در نیویورک، نگاهی گریزناپذیر از آشنایی، بین دو غریبه رد و بدل میشود و ...
سرنوشت، به لِنکا و یوزف شانس دوبارهای میدهد. همسر گمشده، آسایش مسحورکنندهی زندگی در پراگِ قبل از اشغال، وحشت اروپای نازی، انعطافپذیری روح انسان و نیروی خاطره را کاوش میکند.
شالکلاه کردم و راهی همدان شدم؛ ۲۷ بهمن ۱۳۸۶. تا آن روز نرفته بودم. سفری را رفتم که تا ابد تکرار نمیشود برایم
چه از آن صبح سبز که سر کوچهی آرامگاه بوعلی سینا و آرامگاه همولایتی الموتیام عارف قزوینی پیاده شدم و همه جا تعطیل بود و برف زیادی باریده بود و چشم چرخاندم تا در کوچهای، نور سبز مسجدی دیدم و رفتم و ... هنوز نمازگزاران صبح نرسیده بودند که همان کنار دیوار خوابام برد و زمانی به خودم آمدم که دیدم پیرمردی میگوید «بیرون! میخواهم ببندم اینجا را.» و آمدم بیرون و تا صبح قدم زدم که بروم به دیدار تاریخ.
گوشی را برداشتم و زنگ زدم به یکی از مسوولان نمایشگاه کتاب استانی. شمارهی اولاش جواب نداد. شمارهی دوماش جواب نداد. شمارهی سوماش هم جواب نداد. آمدم رفتم توی واتساپاش بنویسم که بعد دست نگه داشتم.
یادم افتاد همین مهربان که میخواستم به تندی باهاش حرف بزنم، زمانی خیلی تلاش میکرد ناشرانی را که حاضر نبودند و نیستند در نمایشگاه کتاب استانی شرکت کنند، دعوت کند و به نمایشگاهها ببرد که خودش میداند بیش از دو سوم کسانی که در نمایشگاهها شرکت میکنند فقط برای پر شدن آمارها و بیلان کار هستند و وقتی ناامید شده بود، با هم گپی زدیم و ناراحت بود که چرا این ناشران در نمایشگاههای استانی شرکت نمیکنند و جایشان را عدهی زیادی از ناشران کپیکار گرفتهاند و عملا مردم شهرهای مختلف از داشتن کتابهای تازه ناشران مطرح محروم هستند.
ریچل کین از نویسندگان منتخب نیویورک تایمز و یو اس ای تودی است و پنجاه اثر پر فروش در کارنامه خود دارد، ازجمله مجموعههای خونآشامهای مورگانویل و کتابخانه بزرگ و رمان تحسین شده شاهزادهی سایهها. او آثار خود را در ژانرهای مختلفی از جمله فانتزی، دلهره آور، معمایی، علمی تخیلی و ماوراء الطبیعه به رشته تحریر در آورده است.